جدول جو
جدول جو

معنی دردپرور - جستجوی لغت در جدول جو

دردپرور
(دَ پَرْ وَ)
دردپرورده. غمگین و رنجور. (ناظم الاطباء) :
هوای سایۀ گل دردپرور را نمی سازد
نسیمی آورد در جوش دلهای مشوش را.
دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلپرور
تصویر دلپرور
(دخترانه)
بسیار مطبوع، پرورش دهنده دل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادپرور
تصویر دادپرور
پرورندۀ داد، عدل پرور، برای مثال کرد با دادپروران یاری / با ستمکارگان ستمکاری (نظامی۴ - ۵۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
دردآورنده، رنج آور
فرهنگ فارسی عمید
(دَ پَ)
دردپرستنده. پرستندۀ درد. میخواره ای که درد را بر صافی ترجیح دهد:
هم میکده را خدایگانیم
هم دردپرست را ندیمیم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(زَ اَ دو دَ / دِ)
دل پرورنده. پرورندۀ دل. آنکه دل را پرورش دهد. تربیت کننده باطن:
برآراستندی به فرهنگ و رای
سخنهای دل پرور جان فزای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ پَرْ وَ)
پروردۀدریا. پرورش یافتۀ دریا. دریاپروریده:
نبینی در که دریاپرورآمد
از افتادن چگونه بر سر آمد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
پرورده به عسل. هر چیز پرورده شده در عسل، هر چیز خوشمزه و لذیذ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
مربی نفس خود، آنکه تربیت نفس خود کند. آنکه تربیت خود کند، آنکه نزد خود درس خواند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ پَرْ وَ)
کسی که عقل و دانش مربی وی باشد:
گر پدر دعوی خدایی کرد
من خدادوستم خردپرورد.
نظامی.
، آن مفهوم یا آن چیز که خرد و عقل آدمی آنرا پرورده باشد:
این سخن را که شد خردپرورد
بر دعای تو ختم خواهم کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
پرورندۀ باد. موزون کننده باد (نفس) ، و آن صفت نی باشد:
مار زبان بریده نگر نای روز عید
سوراخ مار در شکم بادپرورش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا کَ دَ / دِ)
پرورندۀ داد. عدل پرور:
خواجه بوسهل دادپرور دین
کدخدای برادر سلطان.
فرخی.
بزرگان آن دادپرور دیار
دعا تازه کردند بر شهریار.
نظامی.
کرد با دادپروران یاری
با ستمکارگان ستمکاری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل پرور
تصویر دل پرور
تربیت کننده باطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد پرور
تصویر درد پرور
غمگین و رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
Achingly, Wrenching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
douloureusement, déchirant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
dengan menyakitkan, menyayat hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
যন্ত্রণাদায়কভাবে , যন্ত্রণাদায়ক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
kwa maumivu, kuumiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
acı verici bir şekilde, yırtıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
아프게 , 가슴 아픈
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
痛ましく , 胸が痛む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
באופן כואב , כואב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
पीड़ादायक रूप से , पीड़ा देने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
болісно , болючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
เจ็บปวด , เจ็บปวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
pijnlijk, verscheurend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
dolorosamente, desgarrador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
dolorosamente, straziante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
dolorosamente, angustiante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
疼痛地 , 扣人心弦的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
boleśnie, rozdzierający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
schmerzlich, erschütternd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
болезненно , мучительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دردآور
تصویر دردآور
تکلیف دہ طریقے سے , دردناک
دیکشنری فارسی به اردو