جدول جو
جدول جو

معنی دردانگیز - جستجوی لغت در جدول جو

دردانگیز
(دَ پُ)
دردانگیزنده. انگیزندۀ درد، مهیج رحم و شفقت. رحم انگیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دردانگیز
الیم، جگرسوز، دردناک، رنج آور، رنجبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
(دخترانه)
گوارا، مطلوب، پسندیده، خوب و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردانگیز
تصویر گردانگیز
آنکه گرد و غبار برپا کند، غبارانگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
مرد بودن، کنایه از جوانمردی، کنایه از شجاعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادانگیز
تصویر بادانگیز
انگیزانندۀ باد، آنچه سبب وزش باد می شود، بادآور، هر چیز که در معده تولید نفخ می کند، بادکرده، پرباد، گلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود، زعفران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ کَ دَ/ دِ)
رصدبان. منجم. (یادداشت مؤلف) :
هست بیرون از این به رأی و قیاس
رصدانگیز و ارتفاع شناس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
غبارانگیزنده. آنکه گرد انگیزد: ریاح معاجیح، بادهای تند گردانگیز. هبوب، باد گردانگیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ کَ / کِ دَ/ دِ)
که با دندان بگیرد. آنکه به دندان گیرد. آنکه دندان گیرد. که گاز بگیرد. آنکه عادت به گاز گرفتن دارد. (یادداشت مؤلف) : سموج، قموص، خر دندان گیر. (السامی فی الاسامی). عضوض، اسبی دندان گیر. (یادداشت مؤلف). اسب و سگ بدخو که مردم را به دندان بگزد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، قابل جاییدن به دندان. که بتوان با دندان جوید. خوردنی نرم. در خورجویدن. درخورد خاییدن. نرم و خوردنی. (یادداشت مؤلف) : بخورید که نیست دندان گیر (خطابی در تداول عامه از زبان مردم معیل تهیدست به فرزندان). هرچه با دندان توان نرم خایید و خورد، هر چیز کندکننده دندان مانند ترشیها. (ناظم الاطباء) ، کنایه از چیز نیم سوخته است. (از لغت محلی شوشتر) ، چیز خوب را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر).
- کار دندان گیر، پرفایده. پراستفاده. سودبخش. سودآور. (یادداشت مؤلف).
، کنایه از معشوق. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. (برهان). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ تَ / تِ)
اندیشنده به درد، دردناک. دردآلود. سوزناک.
- عشق درداندیش، عشقی که خاصیتش اندیشه های دردناک است. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
یار کرد او عشق درداندیش را
کلب لیسد خویش ریش خویش را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(زَ خوَرْدْ / خُرْدْ)
دل انگیزنده. انگیزندۀ دل. انگیزانندۀ دل. دلاویز. گیرا. دلفریب. گوارا. مرغوب. مطلوب:
تا به هر گوش دل انگیز و دل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آواز حزین.
فرخی.
برزن غزلی نغز و دل انگیز و دل افروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز.
منوچهری.
گر سخن گوید باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل انگیز سخن باید خواست.
منوچهری.
چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیز
چون لفظنکوگویان مشروح و مفسر.
ناصرخسرو.
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را بپای بازی.
مسعودسعد.
، داوطلب. چریک. غوغا: پسر ماقیه و حاج امیر بغداد بر مغافصه برفتندبا سواری پنج هزار و در راه مردی پنج هزار دل انگیز به ایشان پیوست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 439). کشندگان را به درگاه باید فرستاد و ما را خطبه باید کرد، که ایشان این را به غنیمت گیرند و تنی چند دل انگیزی را فراز آرند و گویند اینها بریختند خون وی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690 و چ فیاض ص 676). یکی از شاهنشاهان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کردند تا به فساد مشغول شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37). حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دل انگیز. (تاریخ بیهقی). که ماکان مغرور گشته بود بدان لشکر دل انگیز که از هرجای فراهم آورده بود. (چهارمقاله) ، دل انگیزنده. دل انگیخته. مشتاق، دلاور. شجاع
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرانگیز
تصویر شرانگیز
فتنه انگیز، مفسد و مفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
دلیری، بهادری، تهور، دلاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد انگیز
تصویر گرد انگیز
آنکه گرد بر پا کند غبار انگیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل انگیز
تصویر دل انگیز
دلفریب، گوارا، مطلوب چیزی که دل را به نشاط بیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادانگیز
تصویر بادانگیز
غرورآور، تکبرآور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
((مَ نِ))
مرد بودن، رجولیت، دلیری، شجاعت، دارای خصوصیات خوب انسانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
Masculinity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
masculinité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
גְּבוּרָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
남성성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
erkeklik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
kejantanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
पुरुषत्व
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
mascolinità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
мужність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
masculinidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
mannelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
мужественность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
męskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
Männlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
masculinidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مردانگی
تصویر مردانگی
男性气质
دیکشنری فارسی به چینی