- درداب
- آوای دهل گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
معنی درداب - جستجوی لغت در جدول جو
- درداب
- دستنبو، میوه ای خوش بو، زرد رنگ و شبیه گرمک که خط های سبز و سفید دارد، بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است، درداب، میوه و هر چیز خوش بو که برای بوییدن در دست بگیرند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زاغ کبود از پرندگان
آب زیادی که محوطه وسیعی را فرا گرفته و باقیانوس راه دارد بحر. یا دریای اخضر اخضر، (تصوف) هستی وجود
گوشه نشین و زاهد
تپه هموار
آوای دهل، درخت پشه
دندان ریخته: زن، ریگ توده، پیراشتر: ماده، مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد
نام خلطی است که بعربی صفرا گویند
برهان) شکوه، آوازه تبیر تبیره دهل کوس (به تازی نیز کوس گویند) طبل دهل کوس جمع دبابیب، شان شوکت شکوه
بنایی است در زیر زمین که در تابستان در آن آب میگذارند
خانۀ زیرزمینی که تابستان در آنجا به سر ببرند، جایی که در زیرزمین برای دفن اموات یا گذاشتن تابوت مرده درست کنند
تالاب، استخر، آبگیر عمیق، آب ایستاده و لجن زار، پیش رفتگی آب دریا در خشکی
دارای در مثلاً جعبۀ دردار، دربان
صدای طبل، آواز دهل
صدای طبل، آواز دهل
جایی در دریا که آب دور خود می چرخد و فرو می رود، آبگرد
صفرا، مایع زرد رنگی که از زخم بیرون می آید، زردآب، آب زرد
جائی در دریا که آب دور خود میچرخد و فرو میرود
برکه و آبگیر عمیق و پرعرض و طول
بدخویی کننده، خشم گیرنده، خونریزی
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان برای نگهداری غذا و چیزهای فاسد شدنی، سردابه
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
زن شبرو
افسوس، آه
دریغا، آه، افسوس، برای مثال دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ - ۲۶)