که آمیخته به دود باشد، که با دود آمیخته باشد، که دود آن را فراگرفته باشد، کنایه از دم آلوده به آه است، همراه آه: بخور مجلسش از ناله های دودآمیز عقیق زیورش از دیده های خون پالای، سعدی
که آمیخته به دود باشد، که با دود آمیخته باشد، که دود آن را فراگرفته باشد، کنایه از دم آلوده به آه است، همراه آه: بخور مجلسش از ناله های دودآمیز عقیق زیورش از دیده های خون پالای، سعدی
شیرین و مخلوط با شیرینی. (ناظم الاطباء). آمیخته با شهد، مجازاً، شیرین سخن. شیرین گفتار: شاه از آن سرخ سیب شهدآمیز خواست افسانه ای نشاطانگیز. نظامی. بوسه ای بر کنار ساغر ده پس بگیر آن شراب شهدآمیز. سعدی. - کلام شهدآمیز، کلام فصیح. (ناظم الاطباء)
شیرین و مخلوط با شیرینی. (ناظم الاطباء). آمیخته با شهد، مجازاً، شیرین سخن. شیرین گفتار: شاه از آن سرخ سیب شهدآمیز خواست افسانه ای نشاطانگیز. نظامی. بوسه ای بر کنار ساغر ده پس بگیر آن شراب شهدآمیز. سعدی. - کلام شهدآمیز، کلام فصیح. (ناظم الاطباء)
پر از درد و موجع. (ناظم الاطباء). پردرد: خار تا کی، لاله ای درباغ امیدم نشان زخم تاکی، مرهمی بر جان دردآگین من. سعدی. تمعص، دردآگین گردانیدن شکم را. (از منتهی الارب)
پر از درد و موجع. (ناظم الاطباء). پردرد: خار تا کی، لاله ای درباغ امیدم نشان زخم تاکی، مرهمی بر جان دردآگین من. سعدی. تمعص، دردآگین گردانیدن شکم را. (از منتهی الارب)