خانه سلاطین و امرا که در عرف هند دربار گویند. (آنندراج). دربار پادشاهی. سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء). خانه شاه. دربار شاه، (اصطلاح دورۀ قاجاریه) دارالحکومه، هر یک از ادارات دولتی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عرایضی که امراء سرحد نزد ایشیک آقاسی باشیان می فرستاده یا امرای درخانه عریضه که در حرم می فرستاده اند،... عرایض بدست ایشیک آقاسی باشی حرم محترم... داده می شده. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 18) ، خانه امیری و رئیسی، نسبت به زیردستان و چاکران. خانه آقای نوکری. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جایی که آدمی در آن سکنی کند. منزل
خانه سلاطین و امرا که در عرف هند دربار گویند. (آنندراج). دربار پادشاهی. سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء). خانه شاه. دربار شاه، (اصطلاح دورۀ قاجاریه) دارالحکومه، هر یک از ادارات دولتی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عرایضی که امراء سرحد نزد ایشیک آقاسی باشیان می فرستاده یا امرای درخانه عریضه که در حرم می فرستاده اند،... عرایض بدست ایشیک آقاسی باشی حرم محترم... داده می شده. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 18) ، خانه امیری و رئیسی، نسبت به زیردستان و چاکران. خانه آقای نوکری. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جایی که آدمی در آن سکنی کند. منزل
دهی است از دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری بازار ماسال، با 441 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و راه آن مالرو است. ییلاق آنان سرچشمه های رود خانه ماسال است و اکثر مالکین دهستان ماسال در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری بازار ماسال، با 441 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و راه آن مالرو است. ییلاق آنان سرچشمه های رود خانه ماسال است و اکثر مالکین دهستان ماسال در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
درهم. درخم. دراخما کلمه یونانی بلهجۀ لاتینی دراخما. واحد وزن و پول در میان یونانیان قدیم. وزن آن در نواحی مختلف متفاوت بود. ولی بجهت اعتبار تجارتی آتن ازقرن پنجم قبل از میلاد به بعد دراخمۀ آتن اهمیتی بمراتب بیش از بقیه یافت. دراخمۀ وزن قریب 4/36 گرم وزن داشت. دراخمه پول سکۀ سیمین بود به وزن کمی بیش از چهار گرم. درهم مأخوذ از دراخمه است. واحد پول در یونان کنونی نیز دراخمه نام دارد. (از دائره المعارف فارسی). درهم معرب دراخمه است. (النقود العربیه ص 88)
درهم. درخم. دراخما کلمه یونانی بلهجۀ لاتینی دراخما. واحد وزن و پول در میان یونانیان قدیم. وزن آن در نواحی مختلف متفاوت بود. ولی بجهت اعتبار تجارتی آتن ازقرن پنجم قبل از میلاد به بعد دراخمۀ آتن اهمیتی بمراتب بیش از بقیه یافت. دراخمۀ وزن قریب 4/36 گرم وزن داشت. دراخمه پول سکۀ سیمین بود به وزن کمی بیش از چهار گرم. درهم مأخوذ از دراخمه است. واحد پول در یونان کنونی نیز دراخمه نام دارد. (از دائره المعارف فارسی). درهم معرب دراخمه است. (النقود العربیه ص 88)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 9هزارگزی جنوب آلاشت. تابستان از آبادی خرمندی چال و کری پی در حدود 500 تن برای تعلیف احشام و زراعت به این ده می آیند و سکنۀ دائم ندارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 9هزارگزی جنوب آلاشت. تابستان از آبادی خرمندی چال و کری پی در حدود 500 تن برای تعلیف احشام و زراعت به این ده می آیند و سکنۀ دائم ندارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری قلعه زراس و کنار راه مالرو چکارمان به بنه امیرلانی، با 112 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری قلعه زراس و کنار راه مالرو چکارمان به بنه امیرلانی، با 112 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مرکّب از: درغ، بند و سد و در + ’اله’ علامت نسبت، دربند. راه میان کوه. شعب. فرجه. (یادداشت مرحوم دهخدا)، راه در کوه. شعب. (دهار)، راهی را گویند که از میان کوه بگذرد و آنرا به عربی شعب خوانند و فرجۀ میان دو کوه را نیز گفته اند. (برهان)، راهی که در کوه بود چون دره. (شرفنامۀ منیری)، شعب. (زمخشری)، رجوع به توضیح مؤلف درباره لغت درغال در پاورقی شود
مُرَکَّب اَز: درغ، بند و سد و در + ’َاله’ علامت نسبت، دربند. راه میان کوه. شعب. فرجه. (یادداشت مرحوم دهخدا)، راه در کوه. شِعب. (دهار)، راهی را گویند که از میان کوه بگذرد و آنرا به عربی شعب خوانند و فرجۀ میان دو کوه را نیز گفته اند. (برهان)، راهی که در کوه بود چون دره. (شرفنامۀ منیری)، شعب. (زمخشری)، رجوع به توضیح مؤلف درباره لغت درغال در پاورقی شود
دهی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 215هزارگزی جنوب کهنوج سر راه مالرو و انگهران به جاسک. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در 215هزارگزی جنوب کهنوج سر راه مالرو و انگهران به جاسک. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کنایه از خلاصه و گزیده. (آنندراج) (بهار عجم) : خاقان کبیر ابوالمظفر سرجمله شده مظفران را. خاقانی. جمال او سرجملۀ حسن و خوبی و مقال او فهرست شادی و بیغمی. (سندبادنامه ص 135). زبان در زبان گنج پرداختم از آن جمله سرجمله ای ساختم. نظامی. سرخیل سپاه تاجداران سرجملۀ جمله شهریاران. نظامی. این وجودهای دیگر که خلقند ایشان سرجمله به عقل و دانش خود. (فیه مافیه ص 53)
کنایه از خلاصه و گزیده. (آنندراج) (بهار عجم) : خاقان کبیر ابوالمظفر سرجمله شده مظفران را. خاقانی. جمال او سرجملۀ حسن و خوبی و مقال او فهرست شادی و بیغمی. (سندبادنامه ص 135). زبان در زبان گنج پرداختم از آن جمله سرجمله ای ساختم. نظامی. سرخیل سپاه تاجداران سرجملۀ جمله شهریاران. نظامی. این وجودهای دیگر که خلقند ایشان سرجمله به عقل و دانش خود. (فیه مافیه ص 53)
مصغر حرمل. درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل میکند. (تاج العروس). و این همان نرم خاشاکی است که امروز آن را با آهک مخلوط کرده برای سفید کردن دیوار درون گرمابه ها بکار برند و آنرا در تهران لویی و در بروجرد کره پو خوانند
مصغر حَرمَل. درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل میکند. (تاج العروس). و این همان نرم خاشاکی است که امروز آن را با آهک مخلوط کرده برای سفید کردن دیوار درون گرمابه ها بکار برند و آنرا در تهران لویی و در بروجرد کره پو خوانند
فی الجمله. خلاصه. ملخص. بالاخره: در جمله یکی خط بدیعاست که زان خط صد توبه شکسته ست و دوصد پرده دریده ست. معزی. درجمله بر این کار اقبال تمام کردم. (کلیله و دمنه). درجمله بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه). درجمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند. (کلیله و دمنه). درجمله جوان دل به باد داد از سر کوی به پای می رفت و از پای بسر می آمد. (سندبادنامه ص 182). درجمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیره همگی زن در ضبطآورد. (سندبادنامه ص 191)
فی الجمله. خلاصه. ملخص. بالاخره: در جمله یکی خط بدیعاست که زان خط صد توبه شکسته ست و دوصد پرده دریده ست. معزی. درجمله بر این کار اقبال تمام کردم. (کلیله و دمنه). درجمله بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. (کلیله و دمنه). درجمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند. (کلیله و دمنه). درجمله جوان دل به باد داد از سر کوی به پای می رفت و از پای بسر می آمد. (سندبادنامه ص 182). درجمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیره همگی زن در ضبطآورد. (سندبادنامه ص 191)