التماس و درخواست کردن. تقاضا کردن. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : گفت: ای بندۀ نافرمان هرچه گفتم نکردی، یک کار از تو درمیخواهم. گفت: چه خواهی ؟ گفت: ترا بخواهم آراست. (یوسف و زلیخا چ 2 ص 33). نوح چون شمشیر درخواهید از او موج طوفان گشت ازو شمشیر جو. مولوی
التماس و درخواست کردن. تقاضا کردن. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : گفت: ای بندۀ نافرمان هرچه گفتم نکردی، یک کار از تو درمیخواهم. گفت: چه خواهی ؟ گفت: ترا بخواهم آراست. (یوسف و زلیخا چ 2 ص 33). نوح چون شمشیر درخواهید از او موج طوفان گشت ازو شمشیر جو. مولوی
چکانیدن. تزریق. صفت دارویی که به زراقه درچکانند: بگیرند انذروت مدبر و نشاسته و اسفیداج و همه را بیامیزند وبه شیر حل کنند و درچکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بوددرچکانی. سعدی. رجوع به چکانیدن شود
چکانیدن. تزریق. صفت دارویی که به زراقه درچکانند: بگیرند انذروت مدبر و نشاسته و اسفیداج و همه را بیامیزند وبه شیر حل کنند و درچکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صدف وار باید زبان درکشیدن که وقتی که حاجت بوددرچکانی. سعدی. رجوع به چکانیدن شود