درونج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، درونک عقربی، درونه
دَرونَج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، درونک عقربی، دَرونه
یک فرد قبیلۀفرانکها که اصلاً از قبایل ژرمن بودند و امپراطوری فرانکی را به وجود آوردند و در حدود قرن نهم میلادی بر سراسر فرانسه، آلمان و ایتالیای امروز فرمانروایی داشتند. (از فرهنگ وبستر) ، در یونان و کشورهای اسلامی این واژه به مردم اروپای غربی اطلاق میشود. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر). در زبان فارسی و متون متأخر آن ’فرانک’به صورت ’فرنگ’ و ’فرنگستان’ عنوان ممالک اروپای غربی است نه عنوان مردم آن. مردم اروپا را ایرانیان فرنگی میگویند. رجوع به فرنگ، فرنگستان و فرنگی شود
یک فرد قبیلۀفرانکها که اصلاً از قبایل ژرمن بودند و امپراطوری فرانکی را به وجود آوردند و در حدود قرن نهم میلادی بر سراسر فرانسه، آلمان و ایتالیای امروز فرمانروایی داشتند. (از فرهنگ وبستر) ، در یونان و کشورهای اسلامی این واژه به مردم اروپای غربی اطلاق میشود. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر). در زبان فارسی و متون متأخر آن ’فرانک’به صورت ’فرنگ’ و ’فرنگستان’ عنوان ممالک اروپای غربی است نه عنوان مردم آن. مردم اروپا را ایرانیان فرنگی میگویند. رجوع به فرنگ، فرنگستان و فرنگی شود
نام مادر فریدون است. (برهان). مادر فریدون فرخ بود که او را در بیشۀ مازندران پنهان کرده بود، چنانکه در تواریخ است. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : فرانک بدش نام وفرخنده بود به مهر فریدون دل آگنده بود. فردوسی دختر دهقان برزین که زن بهرام گور بود. (ولف) : مهین دخت را نام ماه آفرید فرانک دگر بد، دگر شنبلید. فردوسی
نام مادر فریدون است. (برهان). مادر فریدون فرخ بود که او را در بیشۀ مازندران پنهان کرده بود، چنانکه در تواریخ است. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : فرانک بدش نام وفرخنده بود به مهر فریدون دل آگنده بود. فردوسی دختر دهقان برزین که زن بهرام گور بود. (ولف) : مهین دخت را نام ماه آفرید فرانک دگر بد، دگر شنبلید. فردوسی
دهان خرد، (اصطلاح جانورشناسی) نام سوراخ بزرگی است در انتهای آزاد اسفنج که آب را به وسیلۀ سوراخهای بوینده می گیرد و از دهانک بیرون می ریزد. (از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 233 و 335)
دهان خرد، (اصطلاح جانورشناسی) نام سوراخ بزرگی است در انتهای آزاد اسفنج که آب را به وسیلۀ سوراخهای بوینده می گیرد و از دهانک بیرون می ریزد. (از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 233 و 335)
دهی است جزء دهستان اشکور بالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 56 هزارگزی جنوب رودسر و 20 هزارگزی جنوب خاوری سی پل با 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان اشکور بالا از بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 56 هزارگزی جنوب رودسر و 20 هزارگزی جنوب خاوری سی پل با 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری فرمهین، با 637 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از فرمهین اتومبیل میتوان برد. این ده یک تپه دارد که آثار ساختمانهای قدیمی در آن مشاهده شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری فرمهین، با 637 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از فرمهین اتومبیل میتوان برد. این ده یک تپه دارد که آثار ساختمانهای قدیمی در آن مشاهده شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 15هزارگزی جنوب دماوند و 6هزارگزی جنوب راه تهران به دماوند، در جلگۀ سردسیری واقع و دارای 560 تن سکنه است. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات، لوبیا، سیب زمینی، مختصر میوه جات سردسیری و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 15هزارگزی جنوب دماوند و 6هزارگزی جنوب راه تهران به دماوند، در جلگۀ سردسیری واقع و دارای 560 تن سکنه است. آبش از قنات و محصول عمده اش غلات، لوبیا، سیب زمینی، مختصر میوه جات سردسیری و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. جایی است سردسیر و کوهستانی و دارای 205 تن سکنه. از رود خانه شاهرود الموت مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، برنج، انگور و انواع میوه و شغل مردم زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. جایی است سردسیر و کوهستانی و دارای 205 تن سکنه. از رود خانه شاهرود الموت مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، برنج، انگور و انواع میوه و شغل مردم زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام سکه ای است از ملک فرانسه. (آنندراج از مسافرت نامۀ شاه ایران). واحد پول در فرانسه، بلژیک و سویس. (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر)
نام سکه ای است از ملک فرانسه. (آنندراج از مسافرت نامۀ شاه ایران). واحد پول در فرانسه، بلژیک و سویس. (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ زبان امریکایی وبستر)
طائفۀ درانی، نام قومی است از افغانان که در اطراف و حوالی قندهار سکونت می دارند. گویند که بسبب کشیدن مروارید در گوش به این لقب ملقب گشتند و این قوم را ابدالی نیز گویند. (آنندراج). عنوان طایفه ای از افاغنه که اصلاً ابدالی نام داشت و پس از برآمدن احمدشاه درانی نامش به درانی تبدیل گردید. طایفۀ ابدالی به چند تیره تقسیم میشد که از مهمترین آنها پوپلزای یا پوپلزائی و بارکزای یا بارکزائی بود. بعد از قتل نادر (1160 هجری قمری) ، شعبه صدوزای (یا سدوزی) یا صدوزائی (سدوزائی) از تیره های پوپلزائی و سپس تیره بارکزائی در افغانستان حکومت کرده اند. امرای شعبه سدوزائی بعد از احمدشاه درانی بترتیب عبارت بوده اند از: تیمورشاه درانی، زمان شاه درانی، محمودشاه درانی، شاه شجاع درانی، علی شاه درانی (کابل) ، ایوب شاه درانی (پیشاور و کشمیر) ، کامران میرزا (هرات). در زمان امرای اخیر خاصه محمودشاه درانی و کامران میرزا، جنگهای هرات بین ایران وافغانستان واقع شد. سلسلۀ صدوزائی بدست دوست محمدخان افغان منقرض شد و فرمانروائی به تیره بارکزائی منتقل گردید. (از دائره المعارف فارسی). پس از قتل نادرشاه افشار (1160 هجری قمری) ، افغانان از تابعیت ایران بیرون رفتند و احمدخان را که رئیس قبیلۀ درانی بود به پادشاهی برداشتند. وی مقام وزارت را به جمال خان رئیس قبیلۀ بارکزایی - که با قبیلۀ درانی رقابت داشتند - واگذاشت. از این تاریخ تا یک قرن بعد، این ترتیب برقرار بود، یعنی شاه از قبیلۀ درانی و وزیر از قبیلۀ بارکزایی اختیار می شد. احمدشاه سلسلۀ درانی را (که از 1160 تا 1242 هجری قمری حکومت کرده اند) تأسیس نمود و تمام افغانستان را مطیع کرد و چندبار به هند حمله برد و قسمتی از هند را ضمیمۀ افغانستان نمود. زمان شاه نوادۀ احمدشاه بقتل عام قبیلۀ بارکزایی پرداخت، ولی این امر بر نفوذ افراد بارکزایی افزود و وسیلۀ انقراض سلسلۀ درانی شد. پس از چند سال هرج و مرج - یعنی در سال 1242 هجری قمری / 1826 میلادی - دوست محمدخان برادر وزیر مقتول (فتح خان بارکزایی) به تخت پادشاهی افغانستان جلوس کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 202 و مجمل التواریخ گلستانه صص 64- 78 شود
طائفۀ درانی، نام قومی است از افغانان که در اطراف و حوالی قندهار سکونت می دارند. گویند که بسبب کشیدن مروارید در گوش به این لقب ملقب گشتند و این قوم را ابدالی نیز گویند. (آنندراج). عنوان طایفه ای از افاغنه که اصلاً ابدالی نام داشت و پس از برآمدن احمدشاه درانی نامش به درانی تبدیل گردید. طایفۀ ابدالی به چند تیره تقسیم میشد که از مهمترین آنها پوپلزای یا پوپلزائی و بارکزای یا بارکزائی بود. بعد از قتل نادر (1160 هجری قمری) ، شعبه صدوزای (یا سدوزی) یا صدوزائی (سدوزائی) از تیره های پوپلزائی و سپس تیره بارکزائی در افغانستان حکومت کرده اند. امرای شعبه سدوزائی بعد از احمدشاه درانی بترتیب عبارت بوده اند از: تیمورشاه درانی، زمان شاه درانی، محمودشاه درانی، شاه شجاع درانی، علی شاه درانی (کابل) ، ایوب شاه درانی (پیشاور و کشمیر) ، کامران میرزا (هرات). در زمان امرای اخیر خاصه محمودشاه درانی و کامران میرزا، جنگهای هرات بین ایران وافغانستان واقع شد. سلسلۀ صدوزائی بدست دوست محمدخان افغان منقرض شد و فرمانروائی به تیره بارکزائی منتقل گردید. (از دائره المعارف فارسی). پس از قتل نادرشاه افشار (1160 هجری قمری) ، افغانان از تابعیت ایران بیرون رفتند و احمدخان را که رئیس قبیلۀ درانی بود به پادشاهی برداشتند. وی مقام وزارت را به جمال خان رئیس قبیلۀ بارکزایی - که با قبیلۀ درانی رقابت داشتند - واگذاشت. از این تاریخ تا یک قرن بعد، این ترتیب برقرار بود، یعنی شاه از قبیلۀ درانی و وزیر از قبیلۀ بارکزایی اختیار می شد. احمدشاه سلسلۀ درانی را (که از 1160 تا 1242 هجری قمری حکومت کرده اند) تأسیس نمود و تمام افغانستان را مطیع کرد و چندبار به هند حمله برد و قسمتی از هند را ضمیمۀ افغانستان نمود. زمان شاه نوادۀ احمدشاه بقتل عام قبیلۀ بارکزایی پرداخت، ولی این امر بر نفوذ افراد بارکزایی افزود و وسیلۀ انقراض سلسلۀ درانی شد. پس از چند سال هرج و مرج - یعنی در سال 1242 هجری قمری / 1826 میلادی - دوست محمدخان برادر وزیر مقتول (فتح خان بارکزایی) به تخت پادشاهی افغانستان جلوس کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 202 و مجمل التواریخ گلستانه صص 64- 78 شود
مصغر دانه مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
مصغر دانه مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
گیاهی است دارای ساقه بلند و مجوف که بر زمین میخوابد. برگهای آن شبیه بادام و گلهایش زرد است و ریشه اش گره دار و بهیئت عقرب و طعمش تلخ است و در پزشکی مصرف دارد
گیاهی است دارای ساقه بلند و مجوف که بر زمین میخوابد. برگهای آن شبیه بادام و گلهایش زرد است و ریشه اش گره دار و بهیئت عقرب و طعمش تلخ است و در پزشکی مصرف دارد