جدول جو
جدول جو

معنی درانجامیدن - جستجوی لغت در جدول جو

درانجامیدن
(پُ کَ دَ)
به آخر رسیدن. به پایان رسیدن. پایان گرفتن. به انتها کشیدن: چه معلوم و مقرر است که هرچند آدمیان را روزگار دورتر درانجامد، در همتها قصور زیادت بود. (اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
به پایان رسیدن، پایان یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ مَ دَ)
بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج). آخرشدن و بنهایت رسیدن. (فرهنگ رشیدی). آخرشدن. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن. (ناظم الاطباء) :
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش اوبرگشت آذین.
(ویس و رامین).
بنگر که جهانت چون بینجامد
هر روز تو کار نو چه آغازی.
ناصرخسرو.
در یک هفته سه انقلاب بدین نسق انجامید. (بدایعالازمان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
آخر شدن و به نهایت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
((اَ دَ))
پایان گرفتن، اجرا شدن، منجر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
منتهی شدن
فرهنگ واژه فارسی سره