جدول جو
جدول جو

معنی دراخمی - جستجوی لغت در جدول جو

دراخمی
(دْرا / دِ)
دراخم. دراخما. دراخمه. تلفظ یونانی درهم. (المعرب جوالیقی ص 148). و نیز رجوع به کتاب النقود العربیه ص 24 و 88 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ رَ)
درخم. درهم. نام نقدی در یونان قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، وزنی معادل هفتادودو جو. (مفاتیح العلوم). ابن البیطار در شرح کلمه شیرم گوید درخمی دو مثقال است، و باز گوید مثقال هجده قیراط است. (یادداشت مرحوم دهخدا). نزد پزشکان عبارت از یک مثقال است، و در نزد پاره ای یک درهم است. ابن هبل گفته که یک درهم و نیم است، و استاد ابوالفرج ابن هندو در مفتاح الطب ایرادکرده که گویا درهم معرب درخمی باشد، و نیز در همان کتاب گفته که آنچه با سه انگشت آنرا بردارند دو درخمی و آنچه که با تمام کف دست برداشته شود شش درخمی باشد، چنانچه در بحر الجوهر گفته است. (کشاف اصطلاحات الفنون). واحد وزن، معادل یک مثقال، مساوی هجده قیراطو هفتادودو جو. (رسالۀ مقداریۀ فرهنگ ایران زمین). بعضی آنرا معادل یک درم دانسته اند. ج، درخمیات. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و اذا شرب من الورق مقدار درخمی علی الریق... (ابن البیطار ج 1 ص 70 س 3). یؤخذ من الالسفاقن (اللیسفاکن) سبعون درخمیا و تلقی فی جره من عصیر... (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ)
بداخم بودن. ترشرویی
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ)
صورت قدیم کلمه یونانی درهم است. (ایران باستان ج 3 ص 1674). بعضی این لفظرا از کلمه ’دراگ من’ آسوری دانند به معنی شصت ویک من. و من وزن بابلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2675)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مزرعه ای است از سیستان، قدیم النسق سکنۀ این مزرعه شصت و پنج نفر میباشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ)
دراخم. دراخمه. رجوع به دراخمه شود. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ مَ / مِ)
درهم. درخم. دراخما کلمه یونانی بلهجۀ لاتینی دراخما. واحد وزن و پول در میان یونانیان قدیم. وزن آن در نواحی مختلف متفاوت بود. ولی بجهت اعتبار تجارتی آتن ازقرن پنجم قبل از میلاد به بعد دراخمۀ آتن اهمیتی بمراتب بیش از بقیه یافت. دراخمۀ وزن قریب 4/36 گرم وزن داشت. دراخمه پول سکۀ سیمین بود به وزن کمی بیش از چهار گرم. درهم مأخوذ از دراخمه است. واحد پول در یونان کنونی نیز دراخمه نام دارد. (از دائره المعارف فارسی). درهم معرب دراخمه است. (النقود العربیه ص 88)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
بیماری که دیدگانش علت تراخم داشته باشد. که چشمش تراخم گرفته باشد
لغت نامه دهخدا
واحد وزن معادل یک مثقال مساوی هیجده قیراط و هفتاد و دو جو (رساله مقداریه فرهنگ ایران زمین 4- 1: 10 ص 417)، بعضی آنرا معادل یک درم دانسته اند (ایضا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراخمی
تصویر تراخمی
منسوب به تراخم، آنکه مبتلی به تراخم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد اخمی
تصویر بد اخمی
بداخم بودن ترشرویی بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخمی
تصویر درخمی
((دَ رَ))
درهمی، واحد وزن معادل یک مثقال، مساوی هیجده قیراط و هفتاد و دو جو. بعضی آن را معادل یک درم دانسته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
حفلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
Ceremonial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cérémonial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
儀式的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
sherehe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
رسمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
พิธีการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
অনুষ্ঠানিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
טקסי
دیکشنری فارسی به عبری
تدارکات، عرضه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
仪式的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
औपचारिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
의식의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
törensel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
seremonial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cerimoniale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемоніальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемониальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
zeremoniell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cerimonial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی