- دراجه
- آهون بز از جنگ افزارها، روراک، دوچرخه، دو آبام (برج) که دردو سوی دروازه دژ ساخته می شود آلتی است جنگی و آن غراره ایست که داخل آن را از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن حرکت کنند تا بدیوار قلعه رسند
معنی دراجه - جستجوی لغت در جدول جو
- دراجه
- از آلات جنگی که سپاهیان در پناه آن به طرف دشمن یا به جانب حصار حمله می کردند، دبابه، دوچرخه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قبا، جعبه
آموزش دادن آموزاندن، گاییدن، دانایی، پژوهش
دلیری بر حرب و بر هر کار
دانستن
درنده پاره کننده: درانه و دوزان بسر کلک نیابی درانه و دوزان بسر کلک و بنانست (منوچهری)
دریافت دریابنده نیک دریابنده، مدرکه
تازی گویش شامی زرد آلو، شفتالو
دجاج الرومی: فیسا (بوقلمون) شوات یا مرغ، جوجه، گروهه ریسمان، مرغه (طائر) زبانزد اختر شناسی واحد دجاج یک مرغ خانگی ماکیان جمع دجج
از ریشه پارسی چراغک چراغ کوچک زینگری
مرغ خانگی، گروهۀ ریسمان، عیال، در علم نجوم یکی از صورت های فلکی شمالی که از باشکوه ترین صور فلکی است، ماکیان، صلیب شمالی
جامه ای که جلوی آن باز باشد، جبه، قبا، جامۀ بلندی که مشایخ و زهاد بر تن می کنند
نوعی قرص با روکشی از مواد قندی، نوعی شکلات پوشش دار شبیه قرص
نیک دریابنده
درایت، در حدیث، علمی که دربارۀ احادیثی که از پیغمبر اسلام نقل کرده اند بحث می کند تا معلوم شود کدام یک درست و کدام نادرست است
سخن چین، درج کننده
پله، پایه، مرتبه
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
حاکم هند پادشاه هندوستان. رای سنسکریت فرمانروا
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی
عنوان احترام آمیز هر یک از حاکمان، فرمانروایان، امرا و سرکردگان هند
((دَ رَ جِ))
فرهنگ فارسی معین
پایه، رتبه، نردبان، حد و اندازه چیزی، مقام، منزلت، مرتبه نظامی، واحد اندازه گیری زاویه و کمان معادل 1360 یک دور کامل، بالاترین توان مجهول در هر معادله پس از تبدیل معادله به ساده ترین صورت
پرنده ای شبیه کبک، با پرهای خالدار سیاه و سفید که گوشت لذیذی دارد، پور، جرب