جدول جو
جدول جو

معنی درآویزنده - جستجوی لغت در جدول جو

درآویزنده
(دَ هََ پَ / پِ وَ تَ / تِ)
آویزنده، دیمری، تیزدهن بزرگ ذات درآویزنده به مردم و جز آن. (منتهی الارب). و رجوع به درآویختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویزنده
تصویر آویزنده
آویزان کننده، آویزان شونده، کسی که به هرکس یا به هر چیز درآویزد
فرهنگ فارسی عمید
(دَهََ تَ / تِ)
آمیزنده: هراجه، گروه درآمیزنده. (منتهی الارب). رجوع به آمیزنده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ / دِ)
داخل کننده. واردکننده، فروبرنده. سپوزنده، خارج کننده. بیرون آرنده. هجوم. (منتهی الارب). رجوع به درآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
علق. شبث. آویزگن
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ زَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از درآمدن. داخل شونده. واردشونده. بدرون آینده. داخل. (دهار). سالک. میخط. (منتهی الارب). وارد. (دهار). هادف. (منتهی الارب) :
خورشید سپهر و کرم و جود و سخائی
نور تو درآینده ز هر روزن و هر در.
سوزنی.
جاحر، درآینده به سوراخ و نهان جای. خشیف، مندمج، درآینده در چیزی. سدّ، درآینده میان دو چیز. کارع، درآینده در آب. مفجر، وقت فجر درآینده. هجوم، ناگاه درآینده بر کسی. هکم، بی باکانه در کار بی فایده درآینده، فرورنده: أهضم، شکم باریک و درآینده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
دهی است از دهستان باوی (بلوک حمید) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 41هزارگزی شمال خاوری اهواز و 4هزارگزی باختر راه شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز. دارای 120 تن سکنه. آب آن از رود خانه کارون بوسیلۀ تلمبه تأمین میشود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آویزنده
تصویر آویزنده
آنکه آویزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درآینده
تصویر درآینده
سراینده، گوینده داخل شونده، داخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درآینده
تصویر درآینده
آجل
فرهنگ واژه فارسی سره