مصغر و ممدود، لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن. (اقرب الموارد). لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن که هر روز جامۀ نو می پوشید و شب آن را پاره میکرد تا دیگری نپوشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقب عمرو بن عامر ماءالسماء. (المعرب ص 284). لقب عمرو بن عامر ماءالسمأبن حارثه.... (وفیات الاعیان ص 283 و ص 276) : جفنه بن عمرو اول غسانیان بود ونسب پدرش عمرو بن مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثهبن... بود و مزیقیاء او را از آن خواندند که ازدیان در وقت او ممزق شدند، یعنی گریخته و چون عرب از زمین سباء بگریختند. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 174). عمرو بن لحی بن حارثه بن عمرو مزیقیاء بن عامر بن حارثهبن... ملک الحجاز و او اول کسی است که بت ها را در خانه کعبه قرار داد و آنها را عبادت کرد. (از حاشیۀ ص 225 مجمل التواریخ والقصص چ بهار)
مصغر و ممدود، لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن. (اقرب الموارد). لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن که هر روز جامۀ نو می پوشید و شب آن را پاره میکرد تا دیگری نپوشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقب عمرو بن عامر ماءالسماء. (المعرب ص 284). لقب عمرو بن عامر ماءالسمأبن حارثه.... (وفیات الاعیان ص 283 و ص 276) : جفنه بن عمرو اول غسانیان بود ونسب پدرش عمرو بن مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثهبن... بود و مزیقیاء او را از آن خواندند که اَزدیان در وقت او ممزق شدند، یعنی گریخته و چون عرب از زمین سباء بگریختند. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 174). عمرو بن لحی بن حارثه بن عمرو مزیقیاء بن عامر بن حارثهبن... ملک الحجاز و او اول کسی است که بت ها را در خانه کعبه قرار داد و آنها را عبادت کرد. (از حاشیۀ ص 225 مجمل التواریخ والقصص چ بهار)
نازیدن، نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب) ، مباهات به نیکی ها و بزرگواری ها و حسب و نسب و جز آن، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد)
نازیدن، نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب) ، مباهات به نیکی ها و بزرگواری ها و حسب و نسب و جز آن، چه در خود و چه در پدران خود. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ تخیل. در نفایس الفنون آرد: و آن قضایایی بود که تأثیر کنند در نفس یا انبساطی یا انقباضی یا تسهیل امری یا تهویل یا تعظیم یا تحقیر آن (که مبادی شعر است). رجوع به شعر شود، موهومات و چیزهای موهومی و خیالی و توهمی. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ تخیل. در نفایس الفنون آرد: و آن قضایایی بود که تأثیر کنند در نفس یا انبساطی یا انقباضی یا تسهیل امری یا تهویل یا تعظیم یا تحقیر آن (که مبادی شعر است). رجوع به شعر شود، موهومات و چیزهای موهومی و خیالی و توهمی. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، در 9/5هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3/5هزارگزی خاور شوسۀ ارومیه بمهاباد، با 99 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه، محصول آنجا غلات وچغندر و توتون و کشمش و حبوبات، شغل اهالی زراعت و راه آن ارابه روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، در 9/5هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3/5هزارگزی خاور شوسۀ ارومیه بمهاباد، با 99 تن سکنه، آب آن از قنات و چشمه، محصول آنجا غلات وچغندر و توتون و کشمش و حبوبات، شغل اهالی زراعت و راه آن ارابه روست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جز دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 13هزارگزی باختر اهر و 2هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، سکنه 386 تن آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گاوداری و گلیم بافی، راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جز دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 13هزارگزی باختر اهر و 2هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر، سکنه 386 تن آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گاوداری و گلیم بافی، راه آن مالروست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
رتیلا. از حشرات است و معروف ترین اقسام آن شبیه مگس است که در اطراف چراغ پرواز میکند وهمه انواع آن از رستۀ عنکبوت است. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتیلا شود. رتیلا. جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. (ناظم الاطباء). جانورکیست زهردار بفارسی آنرا دلمه گویند، و آنرا انواع است و معروف ترین آنها آن است که به گرد چراغ پرواز میکند و نوعی از آن سیاه با خجک سپید و نوعی است تیره رنگ زغب دار. (منتهی الارب) (آنندراج). خایه گز. (ملخص اللغات). دیلمک. (دهار). جنسی از هوام است و انواع بسیار دارد وهمه نوع آن گزنده است و گاهی کشنده. (از تاج العروس). رتیل، گیاهی است که شکوفۀ آن با شکوفۀ سوسن ماند گزیدن رتیلا و عقرب را فایده بخشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است که شکوفۀ آن بشکوفۀ سوسن ماند. ج، رتیلاوات. (از اقرب الموارد)
رتیلا. از حشرات است و معروف ترین اقسام آن شبیه مگس است که در اطراف چراغ پرواز میکند وهمه انواع آن از رستۀ عنکبوت است. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتیلا شود. رتیلا. جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. (ناظم الاطباء). جانورکیست زهردار بفارسی آنرا دُلْمه گویند، و آنرا انواع است و معروف ترین آنها آن است که به گرد چراغ پرواز میکند و نوعی از آن سیاه با خجک سپید و نوعی است تیره رنگ زغب دار. (منتهی الارب) (آنندراج). خایه گز. (ملخص اللغات). دیلمک. (دهار). جنسی از هوام است و انواع بسیار دارد وهمه نوع آن گزنده است و گاهی کشنده. (از تاج العروس). رتیل، گیاهی است که شکوفۀ آن با شکوفۀ سوسن ماند گزیدن رتیلا و عقرب را فایده بخشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است که شکوفۀ آن بشکوفۀ سوسن ماند. ج، رتیلاوات. (از اقرب الموارد)
تکبر. بزرگ منشی. (یادداشت مؤلف). یقال: اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء، یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس). تکبر: چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خیلاء رفاهیت از قیام به التزام اوامر باری جلت قدرته و علت کلمته بالغمی آمده ست. (جهانگشای جوینی). و ملوک و اشراف اطراف از خیلاء کبریا و بطر عظمت و جبروت بر ذروۀ اوج العظمه. (جهانگشای جوینی) ، پندار. خیال
تکبر. بزرگ منشی. (یادداشت مؤلف). یقال: اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء، یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس). تکبر: چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خیلاء رفاهیت از قیام به التزام اوامر باری جلت قدرته و علت کلمته بالغمی آمده ست. (جهانگشای جوینی). و ملوک و اشراف اطراف از خیلاء کبریا و بطر عظمت و جبروت بر ذروۀ اوج العظمه. (جهانگشای جوینی) ، پندار. خیال
جمع مخیله، گمانیده ها پنداشته ها، جمع مخیله، گماننده ها پندارندگان پندارنده ها جمع مخیله (مخیل) جمع مخیله (مخیل)، قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغند. در دستور آمده: مخیلات عبارت از قضایایی هستند که در نفس اثر شگفت آوری گذاشته و موجب قبض و بسط شوند و قیاسی را که مرکب از مخیلات است شعر نامند
جمع مخیله، گمانیده ها پنداشته ها، جمع مخیله، گماننده ها پندارندگان پندارنده ها جمع مخیله (مخیل) جمع مخیله (مخیل)، قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغند. در دستور آمده: مخیلات عبارت از قضایایی هستند که در نفس اثر شگفت آوری گذاشته و موجب قبض و بسط شوند و قیاسی را که مرکب از مخیلات است شعر نامند