جدول جو
جدول جو

معنی دخنه - جستجوی لغت در جدول جو

دخنه
(تَ)
تیره گون گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دخنه
(دُ نَ)
تیرگی. (منتهی الارب) ، دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. (اوبهی). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. (منتهی الارب). آنچه آتش افکنند از عطریات. هرچه بر آتش افکنند. دخینه. (شعوری ج 1 ورق 452). ج، دخن. (مهذب الاسماء). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
چون برای سپهر برخوانند
شهداﷲ و دخنه برفکنند.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
- ابودخنه، نام مرغی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دخنه
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
دخنه
((دُ نَ یا نِ))
رنگ تیره، آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند
تصویری از دخنه
تصویر دخنه
فرهنگ فارسی معین
دخنه
اگر در زیر خود عود یا چیز دیگر یا بوی خوش دود می کرد، دلیل که پیشه بیاموزد که از آن او را منفعت رسد و با مردمان عیش خوش گذارد و بر وی ثنا و آفرین کنند و هر چند که چیز خوشبوتر است، بر وی ثنا و آفرین بیشتر کنند. اگر چیزی است که بوی ناخوش دارد، تاویلش به خلاف این بود. محمد بن سیرین
دخنه در خواب بر سه وجه است. اول: کسب و معیشت. دوم: خیر و منفعت. سوم: ثنا و نیکوئی.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دینه
تصویر دینه
(دخترانه)
انتقام یافته، نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانه
تصویر دانه
هستۀ میان برخی از میوه ها، در کشاورزی تخم گیاه، بذر، در علم زیست شناسی تخم میوه،
هر یک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آن ها، حبه، برای مثال پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را تا به سر (ابوشکور - ۱۰۲)
آنچه طیور از زمین برچینند و بخورند، چینۀ پرندگان،
آنچه صیاد در میان دام بریزد از گندم، جو، ارزن و مانند آنکه پرندگان به هوای آن در دام بیفتند، برای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
یک عدد از چیزی، هر عدد از میوه، خصوصاً غله، مثلاً یک دانه گندم، یک دانه جو، یک دانه نخود اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخنه
تصویر مدخنه
مجمر، بوی سوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
راه و شکاف میان دیوار، سوراخ، کنایه از عیب و نقص، فساد
رخنه افکندن: در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن، کنایه از اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن
رخنه کردن: شکافتن، سوراخ کردن، نفوذ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهنه
تصویر دهنه
دهانه، میلۀ آهنی وصل به افسار که در دهان اسب می افتد، لگام
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، دیروزی، دینه روز، برای مثال بچۀ بط اگر چه دینه بود / آب دریاش تا به سینه بود (سنائی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(مُخِ نَ / مُ دَخْ خِ نَ / مُدْ دَ خِ نَ)
آتش دوددار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ خِنَ)
جمع واژۀ دخان. دودها. بخارها. (آنندراج) ، فریب دادن. فریفتن، بعمد بغزو و غارت قومی رفتن: ادّروا مکاناً، کأنهم اعتمدوه بالغزو الغاره. (منتهی الارب) ، دریئه ساختن ستور را برای صید و دریئه چیزی است که صیاد پس آن پنهان شود
لغت نامه دهخدا
(مِ خَ نَ)
بوی سوز. (منتهی الارب). مجمره. (متن اللغه) (اقرب الموارد). بخورسوز. عودسوز. ج، مداخن:
ساقیان تو فکنده باده اندر باطیه
خادمان تو فکنده عنبر اندر مدخنه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از دخته
تصویر دخته
دو جیز بهم متصل شده بوسیله خیاطت یا میخ، دوخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهنه
تصویر دهنه
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخله
تصویر دخله
شب گردک (زفاف)، درون راز، درون، رنگ آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخمه
تصویر دخمه
سرداب، خانه زیر زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنا
تصویر دخنا
گرم دود آلود روز، آوازه خوان سرخ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبنه
تصویر دبنه
نواله بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه
تصویر دانه
هسته، تخم گیاه، بذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخنه
تصویر داخنه
سوراخ کوره دودکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
راهی که در دیوار واقع شده باشد، سوراخ دیوار، روزنه، سوراخ هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینه
تصویر دینه
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکنه
تصویر دکنه
خاکستری تیره از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته هفت برگ کوهی مشت روی کوهی (مارزیون کوهی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
نشان باشش نشان خانه، کینه دیرینه آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درنه
تصویر درنه
قوس قزح، کمان حلاجی
فرهنگ لغت هوشیار
مدخنه در فارسی بویسوز، آتشدان دود کش بوی سوز: ساقیان تو فکنده باده اندر باطیه خادمان تو فکنده عنبر اندر مدخنه. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادخنه
تصویر ادخنه
جمع دخان، دودها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
کارد بزرگ و مشمل، خنجری است که نوعی عیاران بر میان بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدخنه
تصویر مدخنه
((مِ خَ نَ))
جای بخور، بوی سوز، مجمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رخنه
تصویر رخنه
رهیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانه
تصویر دانه
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دشنه
تصویر دشنه
خنجر
فرهنگ واژه فارسی سره