جدول جو
جدول جو

معنی دخمه - جستجوی لغت در جدول جو

دخمه
سرداب، خانه زیر زمینی
تصویری از دخمه
تصویر دخمه
فرهنگ لغت هوشیار
دخمه
((دَ مِ))
سردابه ای که جسد مردگان را در آن نهند
تصویری از دخمه
تصویر دخمه
فرهنگ فارسی معین
دخمه
جای تنگ و تاریک، جایی که در زیرزمین درست کنند و جسد مرده را در آنجا بگذارند، سرداب، سردابه، خانۀ زیرزمینی، گور، برای مثال در این دخمه خفته است شداد عاد / کز او رنگ و رونق گرفت این سواد (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
تصویری از دخمه
تصویر دخمه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دشمه
تصویر دشمه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیمه
تصویر دیمه
صفحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخمه
تصویر اخمه
چین و شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخمه
تصویر پخمه
شخص کودن و نفهمبی عرضه ساده ابله پیه چلمن غبی: (این مردهای بی نور و پخمه برای زندگانی حاجی های بازار بزارهالله مناسب ترند) (دشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمه
تصویر درمه
خرگوش، زره تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسمه
تصویر دسمه
تیرگی، بی سودی
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقمه
تصویر دقمه
پیشدهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگمه
تصویر دگمه
گره قبا و جز آن، تکمه، پولک فلزی یا استخوانی که به جامه دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکمه
تصویر دکمه
دگمه، تکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمه
تصویر دیمه
باران پیوسته بش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخمه
تصویر پخمه
ابله، بی عرضه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دهمه
تصویر دهمه
سیاهی سیاه شدن، فروگرفتن در گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخمه
تصویر رخمه
کرکس لاشخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخمه
تصویر زخمه
بوی گند آلتی کوچک و فلزی که بدان ساز نوازند مضراب زخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
اجتماع مردم، قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجمه
تصویر دجمه
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
یک دانه ارزن، تیرگی ، دود بوی آنچه برای خوشبوی کردن خانه دود کنند، آوازه خوان سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخمسه
تصویر دخمسه
فریب، خدعه، فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخله
تصویر دخله
شب گردک (زفاف)، درون راز، درون، رنگ آمیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخته
تصویر دخته
دو جیز بهم متصل شده بوسیله خیاطت یا میخ، دوخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمه
تصویر تخمه
اصل و نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخمه
تصویر سخمه
سیاهی، کینه، خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخمه
تصویر پخمه
کودن، کم عقل، کندفهم، کم هوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکمه
تصویر دکمه
تکمه، وسیله ای کوچک از جنسی سخت که برای بستن شکاف جامه یا تزیین آن به کار می رود مثلاً در دعوای دیروز تکمۀ یقه اش کنده شده بود، وسیلۀ کوچکی که برای روشن وخاموش کردن وسایل برقی به کار می رود مثلاً تکمۀ زنگ اخبار، هر برجستگی گوی مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمه
تصویر تخمه
اصل، نژاد، تبار، دانه های میان هندوانه، خربزه یا کدو که آن ها را تف می دهند و آجیل درست می کنند، سیاه دانه و امثال آنکه روی نان بزنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیمه
تصویر دیمه
روشنی
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیمر، گردماه، چهر، رخسار، محیّا، رخساره، لچ، سج، عذار، دیباچه، خدّ، وجنات، چیچک، دیباجه، عارض، غرّه برای مثال همان دم که صبح دوم دیمه داد (زراتشت بهرام - رشیدی - دیمه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخمسه
تصویر دخمسه
گرفتاری، فریب دادن، گول زدن، خدعه و فریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
شیری که به آن پنیرمایه زده باشند و اندکی سفت شده باشد، شیر بریده که در دستمال ریخته و آب آن را گرفته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخمه
تصویر زخمه
وسیلۀ کوچک فلزی که با آن سیم های ساز را به صدا درمی آورند، مضراب، زخ، برای مثال ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی / زاری از ما نه تو زاری می کنی (مولوی - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
خادم، مجموع کارکنان یک وسیله، مکان یا ماشین مثلاً خدمۀ مسجد، خدمۀ هواپیما، خدمۀ هتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلمه
تصویر دلمه
نوعی خوراک که برنج و گوشت و لپه و سبزی را در برگ مو، برگ کلم، بادمجان، گوجه فرنگی و مانند آن ها می پیچند و می پزند
فرهنگ فارسی عمید