جدول جو
جدول جو

معنی دخسو - جستجوی لغت در جدول جو

دخسو
حالت خمیده، دولا شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخو
تصویر دخو
دهخدا، کدخدا، مرد کودن و ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندخسواره
تصویر اندخسواره
تکیه گاه، پناهگاه، برای مثال ز خشم این کهن گرگ ژکاره / ندارم جز درت اندخسواره (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
اندخس. (ناظم الاطباء). تباه. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اندخس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ خَو / خو)
نام مستعار مؤلف این لغت نامه و امضاء وی ذیل مقالاتی که تحت عنوان ’چرند و پرند’ در روزنامۀ صوراسرافیل منتشر می ساخته است و نیزدر روزنامه شرف چاپ استانبول. رجوع به دهخدا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَخْسْ / رَ / رِ)
قلعه و حصار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). قلعه و شهر. (ناظم الاطباء). حصار. (شرفنامه) (فرهنگ سروری).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیکو و پاکیزه نیامدن شخص. ضد زکو، پنهان کردن خود را و استخفاء. (از اقرب الموارد). پنهان کردن. (تاج المصادر بیهقی). دسوه. و رجوع به دسوه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
پنهان شدن چیزی در خاک همچو دیگدان در خاکستر و از اینجاست که دیگدانهارا دواخس گویند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرد فربه باریک پوست، خرس جوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دیگدان. ج، دواخس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ خَ)
تخس. دلفین. (از اقرب الموارد). خرک ماهی و آنرا بهندی سوس گویند. (منتهی الارب). نوعی پستاندار دریایی از راستۀ شناگران که در بیشتر اقیانوسها و گاهی رودخانه ها گله وار زندگی میکنند. تیره دلفین ها مشتمل بر انواع است که از آن جمله است ’بال کشنده ’’بال سینه’ و ’فوسن’ و رجوع به تخس شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
صورت اوستایی کلمه ده است که در فرس هخامنشی دهیو و معنی کشور و مملکت داشته است و بعدها دایرۀ مفهوم پارینۀ آن تنگتر شده است. (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 60)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام ناحیتی است جنوبی شهر داراب که ده بزرگ آن را نیز خسو گویند و پنج فرسنگ از شهر داراب دور است. (فارسنامۀ ابن بلخی). رجوع به خسویه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوسو
تصویر دوسو
دو طرف، دو جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخس
تصویر دخس
خوک ماهی خوک دریا از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخو
تصویر دخو
دهخدا کد خدا، ساده لوح کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندخسواره
تصویر اندخسواره
تکیه گاه جایگاه پناهندگی، قلعه حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخو
تصویر دخو
ساده لوح، کودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخو
تصویر دخو
((دَ))
دهخدا، کدخدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندخسواره
تصویر اندخسواره
((اَ دَ رِ))
تکیه گاه، پناهگاه، قلعه، حصار
فرهنگ فارسی معین
خواب آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیده شو، دولا شو
فرهنگ گویش مازندرانی
آب دست
فرهنگ گویش مازندرانی
بخوابان، سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی