جدول جو
جدول جو

معنی اندخسواره

اندخسواره((اَ دَ رِ))
تکیه گاه، پناهگاه، قلعه، حصار
تصویری از اندخسواره
تصویر اندخسواره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اندخسواره

اندخسواره

اندخسواره
تکیه گاه، پناهگاه، برای مِثال ز خشم این کهن گرگ ژکاره / ندارم جز درت اندخسواره (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
اندخسواره
فرهنگ فارسی عمید

اندخسواره

اندخسواره
قلعه و حصار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). قلعه و شهر. (ناظم الاطباء). حصار. (شرفنامه) (فرهنگ سروری).
لغت نامه دهخدا

اندخواره

اندخواره
جای پناه و محل و تحصن و حصار. (ازشعوری ج 1 ورق 130 ب)
لغت نامه دهخدا

اندخوار

اندخوار
بست و قلعه و شهر و پناه. (ناظم الاطباء). رجوع به اندخواره شود، چنگ زدن. رو آوردن. دست آویز قرار دادن چیزی را. توسل جستن:
چو بازور و با چنگ برخیزد اوی
بپروردگار اندرآویزد اوی.
فردوسی.
بزرگان بدواندرآویختند
ز مژگان همی خون دل ریختند.
فردوسی.
بدست از دامن او اندرآویز
حدیث دیگران از دست بگذار.
فرخی.
چو گشتم مست میگویی که برخیز
ببد خواهان هشیار اندرآویز.
نظامی.
، آویزان کردن. معلق کردن:
بدژخیم فرمود کاین را بکوی
ز دار اندر آویز و برتاب روی.
فردوسی.
و رجوع به آویختن شود
لغت نامه دهخدا