جدول جو
جدول جو

معنی دخدخ - جستجوی لغت در جدول جو

دخدخ
(دُ دُ)
دخادخ. (منتهی الارب). کوتاه بالا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دخدخ
(دُ دُ)
کلمه ای است که بدان مردم را خاموش گردانند و آنرا از کسی بازدارند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دخدوخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دخدخ
(دَ دَ)
این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد:
تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر
عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ.
سوزنی.
هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ وُ)
مانند شدن، خوار گردانیدن، بازداشتن، نزدیک گذاشتن گام در رفتار، سرعت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رام کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ دِ)
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مدخدخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ دَ)
شتربه شتاب رانده شدۀ خسته و مانده. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کلمه ای است که بدان مردم را خاموش گردانند و آنرا از کسی بازدارند. رجوع به دخدخ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دابۀ کوچک. جنبندۀ خرد، شیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام برادر بشار بن برد است. (منتهی الارب) ، نام پدر خداش تلمیذ مالک است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ دِ)
کوتاه بالا. کوتاه قد: رجل دخادخ، مرد کوتاه قد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
گروه گروه. فوج فوج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ خَ)
سیاهی. تیرگی. (منتهی الارب) (آنندراج). تاریکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ دِ)
منقبض و گرفته. (آنندراج). درهم کشیده و منقبض. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدخدخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دخدخه
تصویر دخدخه
مانند شدن، خوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخ دخ
تصویر دخ دخ
گروه گروه، فوج فوج
فرهنگ لغت هوشیار