این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد: تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ. سوزنی. هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد: تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ. سوزنی. هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مدخدخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مُدَخدَخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)