- دخترینه
- دختر جوان
معنی دخترینه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهترین
کمترین، اقل: (چون کمترینه حرف ز نظم مدایحست دری نشان نداد کس اندر همه عدن)، (پیغو ملک)
قدمت، با قدمت، پرقدمت
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
عقیده، رای، نظریه، فکر
قدیم، کهن، دیرین، کهنه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپدرم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
دسته
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یارهبرای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵) ،
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یاره
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
نظریه، قضیه ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد، رای، اندیشه، عقیده، تئوری، حدس، گمان
Doctrine
доктрина
Doktrin
доктрина
doktryna
doutrina
dottrina
doctrina
doctrine
doktrin
عقيدةٌ
सिद्धांत
דוקטרינה
mafundisho
หลักคำสอน