دسته النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یاره برای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵)، دستکش، پوشاک دست، امضا، حکم، دست خط
دسته اَلَنگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اَیّارِه، بَرَنجَن، دَست بَرَنجَن، وَرَنجَن، سِوار، دَستیارِه، آوَرَنجَن، اَورَنجَن، یارَج، یارِه برای مِثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵)، دستکش، پوشاک دست، امضا، حکم، دست خط
کمترین. اقل. (فرهنگ فارسی معین) : چون کمترینه حرف ز نظم مدایحت درّی نشان نداد کس اندر همه عدن. یبغوملک (از لباب الالباب چ نفیسی ص 56). به خاک پای تو جان باختن شعار من است فدایی تو شدن کمترینه کار من است. ملاشانی تکلو (از آنندراج). و رجوع به کمترین شود، کوچکترین. حقیرترین. پست ترین. فرومایه ترین: چو کار با لحد افتاد هر دو یکسانند بزرگتر ملک و کمترینه بازاری. سعدی
کمترین. اقل. (فرهنگ فارسی معین) : چون کمترینه حرف ز نظم مدایحت درّی نشان نداد کس اندر همه عدن. یبغوملک (از لباب الالباب چ نفیسی ص 56). به خاک پای تو جان باختن شعار من است فدایی تو شدن کمترینه کار من است. ملاشانی تکلو (از آنندراج). و رجوع به کمترین شود، کوچکترین. حقیرترین. پست ترین. فرومایه ترین: چو کار با لحد افتاد هر دو یکسانند بزرگتر ملک و کمترینه بازاری. سعدی
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره