جدول جو
جدول جو

معنی دخترزاده - جستجوی لغت در جدول جو

دخترزاده
(دُ تَ دَ / دِ)
ولیده. (السامی). پسر دختر. دختر دختر. (یادداشت مؤلف). فرزند دختری خواه مادینه یا نرینه. نوادۀ دختری خواه پسر باشد یا دختر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخترباره
تصویر دخترباره
دختردوست، دخترباز
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ نَ / نِ)
خانه دختران. زناخانه. جنده خانه. (ناظم الاطباء). نجیب خانه. کنایه از فاحشه خانه است. خیرخانه
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رِ نَ / نِ)
دختر شوی ناکردۀ مقیم خانه. دختر که در خانه پدر زندگی کند و هنوز شوی ناکرده باشد
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رِ لَ / لِ)
دختر خواهر مادر
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رَ / رِ)
دختر دوست. دخترپرست. (ناظم الاطباء). دخترباز. که میل شدید بدختران و معاشرت با آنان داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(پَ فَ / فِ کَ دَ)
فرزند مادینه بدنیا آوردن زن. مقابل پسر زادن که فرزند نرینه آوردن است. اجزاء. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَدَ / دِ)
وزیرزاده. پسر وزیر:
دستورزادۀ ملک شرق بوالحسن
حجاج سرفراز همه دوده و تبار.
فرخی.
دستورزادۀ شاه ایران زمین
حجاج تاج خواجگان بوالحسن.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ وَ دی دَ / دِ)
زنی که دختر زاید. صفت زنی که بیشتر دختر زاید. که فرزند ماده بدنیا آرد
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ نَ / نِ)
خاص دختران.
- لباس دخترانه، جامه که پوشیدن دختران را باشد.
- مدرسه دخترانه، آموزشگاه که دانش آموزان آن دختر باشند
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
جدیدالولاده. نوزاد:... آواز باریک باشد و لرزان چون آواز سگ بچۀ ترزاده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
تخته ای باشد که آسیابانان در پیش آب گذارند تا آب بطرف دیگر برود و آنرا درزادۀ آسیا نیز گویند. (برهان) (از آنندراج). درک کوچک که به ناو فروگذارند تا آب بازدارد. حباس. (السامی فی الاسامی) ، صندوقی در آسیا که آرد در آن ریزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا