جدول جو
جدول جو

معنی دخترخانه - جستجوی لغت در جدول جو

دخترخانه
(دُ تَ نَ / نِ)
خانه دختران. زناخانه. جنده خانه. (ناظم الاطباء). نجیب خانه. کنایه از فاحشه خانه است. خیرخانه
لغت نامه دهخدا
دخترخانه
(دُ تَ رِ نَ / نِ)
دختر شوی ناکردۀ مقیم خانه. دختر که در خانه پدر زندگی کند و هنوز شوی ناکرده باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخترخوانده
تصویر دخترخوانده
دختری که کسی او را به فرزندی قبول کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
جایی که اسناد معاملات یا ازدواج و طلاق را در دفتر رسمی ثبت می کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخترباره
تصویر دخترباره
دختردوست، دخترباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دبیرخانه
تصویر دبیرخانه
شعبه ای از یک اداره که نامه ها را در آنجا می نویسند، دارالانشا
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ دَ / دِ)
ولیده. (السامی). پسر دختر. دختر دختر. (یادداشت مؤلف). فرزند دختری خواه مادینه یا نرینه. نوادۀ دختری خواه پسر باشد یا دختر
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
خانه سلاطین و امرا که در عرف هند دربار گویند. (آنندراج). دربار پادشاهی. سرای سلطنتی. (ناظم الاطباء). خانه شاه. دربار شاه، (اصطلاح دورۀ قاجاریه) دارالحکومه، هر یک از ادارات دولتی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عرایضی که امراء سرحد نزد ایشیک آقاسی باشیان می فرستاده یا امرای درخانه عریضه که در حرم می فرستاده اند،... عرایض بدست ایشیک آقاسی باشی حرم محترم... داده می شده. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 18) ، خانه امیری و رئیسی، نسبت به زیردستان و چاکران. خانه آقای نوکری. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جایی که آدمی در آن سکنی کند. منزل
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
اصطبل خران، قفص مرغان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ نَ / نِ)
شترخان. خانه شتر. اصطبل. طویلۀ شتران:
ز سیم و زر و قندز و لعل و در
شتر با شترخانه ها گشت پر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
نشیمن و خوابگاه و طویله. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
کلیسا و کنشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ نَ / نِ)
از جنس دختر. نوع دختر. از دختر. منسوب به دختر. (یادداشت مؤلف). مقابل پسرینه، دختر جوان بسن بلوغ رسیده که قابل شوهر دادن باشد
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
شرابخانه. میکده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دارالانشاء. دفتری که دبیران و نویسندگان اداره ای آن جا به کارهای نویسندگی پردازند.
- دبیر خانه حزب، محل اجتماع نویسندگان حزب. دفتر حزب
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رَ / رِ)
دختر دوست. دخترپرست. (ناظم الاطباء). دخترباز. که میل شدید بدختران و معاشرت با آنان داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ خوا / خا دَ / دِ)
دختری که از جانب مرد یا زنی بفرزندی پذیرفته شده باشد. کودکی مادینه که زنی یا مردی او را به فرزندی خود پذیرفته باشد، نادختری. دختر زن از شوهر دیگر. دختر شوهر از زن دیگر
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
جواب و پاسخ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
مقر سلطنت و پایتخت. (ناظم الاطباء). تختگاه. (آنندراج) :
سوی تخت خانه زمین درنوشت
به بالا شدن زآسمان برگذشت.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به تخت و تختگاه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ نَ / نِ)
خانه و محل نگهداری دفاتر و کتابچه های مربوط به درآمد و اموال و خراج و مالیات. ادارۀ عمومی که در آنجا دفترها و دفتر مخارج سلطنتی را ثبت و حفظ می کردند. (از ناظم الاطباء) : داروغۀ دفترخانه مبلغ پنجاه و هفت تومان و هشت هزار و کسری در قدیم مواجب و تیول داشته. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 58). کتاب دفتر خانه دیوان اعلی و خاصۀ شریفه به تعلیقۀ وزیر اعظم مستند و بهمان شرح در دفاتر خلود ثبت و بنقصان عمل می نمایند. (تذکره الملوک ص 6). احکام و ارقام و احکام مواجب براتی و همه ساله... محرران دفتر خانه وزراء و مستوفیان سرحدات و اطبا و... به مهر او [لشکرنویس دیوان اعلی] میرسد. (تذکره الملوک ص 41).
- دفتر خانه توجیه، در دفتر خانه توجیه دفاتر مستوفی خاصه را گذاشته اند که شامل املاک و درآمدها و هزینه های شخصی پادشاهست. در آنجا صورتی از املاک موروثی شاه است و صورتی از عایداتی که فراهم میشود و مخارجی که پرداخته میشود... در دفتر صاحب توجیه اسنادی را که باید مستوفی الممالک به آنها عمل کند نیز قرار داده اند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 141) : شغل او [صاحب توجیه دیوان اعلی] این است که... هر قسم داد و ستدی که در دفترخانه شود باید بخط و مهر مشارالیه برسد. (تذکره الملوک ص 42).
- دفتر خانه همایون اعلی، قسمتی از دیوان اعلی به روزگار صفویه بوده است. و ناظر دفتر خانه همایون اعلی که نه نویسنده زیردست داشت رئیس دفتر خانه همایون اعلی بود و ظاهراً ارقامی را که از روی آن وزیر اعظم تصدیق ملازمت و مدد معاش و پرداختها و غیره می کرد نگاه می داشت... ’شاردن’ ناظر و داروغۀ دفترخانه را در ردیف زیردستان مستوفی الممالک ذکر کرده است. این مطلب نشان میدهد که دفتر خانه همایون اعلی بمثابۀ قسمتی از دیوان اعلی محسوب می گردید... هیچ یک از سیاحان گویا از محل مخصوص ادارۀ دفترخانه سخنی نگفته اند و این مطلب دال بر آن است که دفترخانه در محل دیوان بوده است. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 136) : شغل مشارالیه [ناظر دفتر خانه همایون اعلی] آن است که ارقام ملازمت و مدد معاش و... که از هر دفترخانه می گذرد، بعد از تصحیح به مهر او میرسد. (تذکره الملوک ص 36). و خدمات جزئیه و تعیین کتاب دفتر خانه همایون وخاصه و عملۀ بیوتات معموره، از قرار تعلیقچۀ ’عالیجاه وزیر دیوان اعلی’... رقم ملازمت و خدمت داده میشود. (تذکره الملوک ص 6). هر ساله مبلغی از قرار تعلیقۀ عالیجاه (میرشکارباشی) از دفتر خانه همایون اعلی بصیغۀ تحصیل قوشچیان... تنخواه داده میشود. (تذکره الملوک ص 13). تعیین کتاب دفتر خانه همایون و خاصه و عملۀ بیوتات معموره... موقوف به عرض اقدس نیست. (تذکره الملوک ص 6).
، ادارۀ محاسبات و شمارگاه. (ناظم الاطباء)، (اصطلاح حقوق) دفتر اسناد رسمی. محضر. مؤسسه ای وابسته به ادارۀ ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج و طلاق را ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین). محلی است که ’سردفتر’ برای انجام کار و وظائف دفتری خود تعیین و به ادارۀ ثبت محل و ادارۀ ثبت اسناد مرکزی اطلاع دهد. دفترخانه یکی از مؤسسات ادارۀ ثبت است و از نظر صلاحیت ذاتی (نوع و نصاب معاملات) به سه درجه تقسیم شده است: دفتر خانه درجۀ اول، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ اول و یک یا چند دفتریار اداره میشود و اجازۀ تنظیم همه گونه اسناد و معاملات (راجع به منقول و غیرمنقول) را دارد. دفتر خانه درجۀ دوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ دوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد و معاملات (جز مختصات دفتر خانه درجۀ اول) بهر مبلغی را دارا می باشدو اختیار دارد که یک دفتریار داشته باشد. دفتر خانه درجۀ سوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ سوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد تا پنج هزار ریال را دارد. (از فرهنگ حقوقی). و رجوع به دفتر اسناد رسمی در ترکیب های دفتر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رِ لَ / لِ)
دختر خواهر مادر
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ نَ / نِ)
خاص دختران.
- لباس دخترانه، جامه که پوشیدن دختران را باشد.
- مدرسه دخترانه، آموزشگاه که دانش آموزان آن دختر باشند
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
دهی است از دهستان ماسال بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، واقع در 2هزارگزی جنوب خاوری بازار ماسال، با 441 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسال و راه آن مالرو است. ییلاق آنان سرچشمه های رود خانه ماسال است و اکثر مالکین دهستان ماسال در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستخانه
تصویر دستخانه
نشیمن و خوابگاه و طویله
فرهنگ لغت هوشیار
محل نگهداری دفاتر کتابچه های مربوط به در آمد و اموال و خراج و مالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت خانه
تصویر تخت خانه
مقر سلطنت پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخترینه
تصویر دخترینه
دختر جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبیرخانه
تصویر دبیرخانه
((~. نِ))
بخشی از اداره که وظیفه وارد یا صادر کردن نامه ها را دارد
فرهنگ فارسی معین
((~. نِ))
اداره ای وابسته به اداره ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج وطلاق را ثبت کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخترخانم
تصویر دخترخانم
((~. نُ))
دوشیزه نوجوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفترخانه
تصویر دفترخانه
محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
دارالانشاء
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دفتراسناد، محضر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دختر باکره
فرهنگ گویش مازندرانی