جدول جو
جدول جو

معنی دخانیات - جستجوی لغت در جدول جو

دخانیات
انواع توتون و تنباکو که برای دود کردن به کار می برند
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
فرهنگ فارسی عمید
دخانیات
(دُ نی یا)
جمع دخانیه. اقسام توتون و تنباکوکه برای دود کردن استعمال کند. (فرهنگ فارسی). کشیدنیها از توتون و تنباکو و جز آن. (یادداشت مؤلف).
- ادارۀ دخانیات، اداره ای که تهیه انواع سیگار و توتون را بعهده دارد. قانون انحصار دولتی... قانونی که در 29 اسفند 1307 هجری قمری بتصویب مجلس شورای ملی ایران رسید و بموجب آن حق وارد کردن و صادر کردن و خرید و فروش و تهیه و نگاهداری و حمل و نقل اجناس دخانیه و انواع کاغذ سیگار در کلیۀ مملکت به انحصار دولت درآمد. بموجب این قانون و قانون اصلاحی آن (مصوب 26 اسفند 1310 هجری شمسی) حق نگاهداری و بکار انداختن ادوات توتون بری و ماشینهای کاغذبری و صحافی کاغذ سیگار و گیلزریزی و ماشین های سیگارپیچی و متفرعات آن مختص به مؤسسه ی انحصار دخانیات گردید ساختن کارخانه های دخانیات در1314 تا 1316 صورت گرفت و ساختمان در 5 مهر 1316 افتتاح شد. مؤسسۀ دخانیات توأم با ایجاد تأسیسات بزرگ صنعتی اقدام بتأسیس مزارع آزمایشی و فراهم کردن تسهیلات لازم برای کشاورزی، اصلاح طرز بسته بندی و عرضه کردن کالا و غیره نموده است. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دخانیات
اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
فرهنگ لغت هوشیار
دخانیات
((دُ یّ))
جمع دخانیه، اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
فرهنگ فارسی معین
دخانیات
تنباکو، توتون، دودزاها، سیگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانیال
تصویر دانیال
(پسرانه)
خدا حاکم من است، نام یکی از چهار پیامبر مذکور در عهد عتیق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غانیات
تصویر غانیات
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاصیات
تصویر خاصیات
خاصیت، خوی و طبیعت مخصوص کسی یا چیزی، فایده و اثر چیزی، اثر، خاص بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخوانیات
تصویر اخوانیات
نامه های دوستانه به نظم یا نثر، نوشته هایی که میان دوستان ردوبدل می شود
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
جمع واژۀ دواه. (ناظم الاطباء). رجوع به دواه شود
لغت نامه دهخدا
(حَسْ سا نی یا)
جمعی است منسوب به حسان و آن نام آبهائی است در راه حاج نزدیک عقبه یا فید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
جمع واژۀ دأی. رجوع به دأی شود، سه ضلع کتف از هر سو. (منتهی الارب)
جمع واژۀ دأیه. رجوع به دایه
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ داعیه، رجوع به داعیه شود
لغت نامه دهخدا
دوا و مسهل، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
جمع زبانی بمعنی شاخ کژدم و ستاره ای که از منازل قمر است. در لسان العرب آمده: ابوزید گوید: ستاره (منزل شانزده ماه) را زبانی و زبانیان و زبانیات گویند و نیز گویند زبانی العقرب و زبانیا العقرب و زبانیات (یعنی برای زبانی بهر دو معنی تثنیه و جمع بکار برند). رجوع به کتاب جمهره ج 1 ص 283 و ’زبانی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اِخْ نی یا)
جمع واژۀ اخوانیه، چشم دور درافتاده. ج، خوص، تنگ چشم
لغت نامه دهخدا
(حَ نی یا)
مرغی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 33 هزارگزی جنوب شهسوار، این ده ناحیتی است کوهستانی و سردسیر که 540 تن سکنه دارد، مذهب اهالی شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه این دهکده مالرو است و در زمستانها عده ای از آنها احشام خود را برای تعلیف به حدود خرم آباد می برند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع درهفت هزارگزی باختر خمین دارای 326 تن سکنه، آب آن ازقنات است، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و 4هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به چالوس، دشت است و معتدل و مرطوب و دارای 115 سکنه، آب آن از چشمه سار و محصول آن برنج و مرکبات و شغل مردان آن زراعت و راه آنجا مالرو است، زیارتگاهی بنام دانیال دارد که درهای چوبی آن از آثار بسیار قدیم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری فیض آباد، جلگه است و معتدل و دارای 30 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و بنشن و شغل مردمش زراعت و گله داری و جوال بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ابن الطیفوری، او را دانیل نیز گفتندی، در دانش طب دست داشت و پس از طب آموزی به رهبانیت افتاد و بسبب ناسازی رفتار پدر و یا علت دیگر به مدینهالسلام درآمد، در شبی از شبهای ماه آب، به شهری که گرماخیز و پرریگ بود و در همسایگی یوحنابن ماسویه مقام کرد، وقتی نیز میان وی با یوحنابر سر قتل طاوسی مشاجره رفته است، رجوع به عیون الانبیاء ج 1 ص 177 و 181 و تاریخ الحکماء قفطی ص 391 شود
پسر داود بود از ابی جایل (اول تواریخ 3: 1) که در ’دوم سموئیل 3: 3’ کیلاب خوانده شده است، (قاموس کتاب مقدس)
ابن محمد از حکام منفیتیون به بخاری است 1173 هجری قمری (معجم الانساب و الاسرات زامباور ج 2 ص 407)
لغت نامه دهخدا
شیخ دانیال خنجی، مردی صاحب کرامات بود و از کس لقمه دریغ نداشت و تا غایت سفرۀ او روانست، و سفرۀ شیخ کبیر شیراز و سفرۀ ابوعبداﷲ خفیف و سفرۀ شیخ ابواسحاق کازرونی و سفرۀ طاووس الحرمین به ابرقوه، فارس را چون چهار رکن خانه اند، (تاریخ گزیده چ اروپا ص 793)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
جمع واژۀ درایه، درایت: و محققان درایات و مدرسان سور و آیات. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 119). و رجوع به درایت و درایه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ زانیه (مؤنث زانی)، رجوع به زانی، زانیه و زناه شود، مجازاً ستارگان:
زانیاتند که در دار قمامه جمعند
من از آن جمع چه نقصان به خراسان یابم،
خاقانی،
بسی زانیاتند دار فلک را
از این دیر دارالزنا میگریزم،
خاقانی،
و رجوع به زانی و دارالزنا شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غانیه، رجوع به غانی-ه ش-ود
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از سلاطین ترک است که پیش از مغول بر ترکستان شرقی حکم میرانده اند، این طایفه به اسامی: ’خاقانیه’ و ’ایلک خانیه’ و ’خانیان’ و ’آل افراسیاب’ نیز شهرت داشته اند، رجوع به ’آل افراسیاب’ شود:
ز هول رزمگهش خانیان بترکستان
اگر کنند به کوه و بدشت ژرف نگاه،
فرخی،
تا جهان باشد جهان را عبرت است
از حدیث بلخ و جنگ خانیان،
فرخی،
سالار خانیان را با خیل و باخدم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار،
منوچهری،
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ماچین خلیفتی بنشاند،
منوچهری،
و با خانیان مکاتبت کنیم و از این حالها با ایشان سخن گوییم، (تاریخ بیهقی)،
آنکه چون سوی بخارا برد لشکر درفتاد
خانیان را در سر او خانه فریاد و انین،
لامعی،
پس سوی ماوراءالنهر رفت و سمرقند بستد بحرب و خانه خانیان از تخمۀ افراسیاب و خزینهای ایشان جمله با احمدخان بعراق آورد، (مجمل التواریخ و القصص)،
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ آوران یغما جانشان زدند یغما،
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
جمع غانیه، برنا زنان پاک زنان بساز زنان سازگار مونث غانی زنی که به سبب حسن خویش بی نیاز از زیور باشد، زنی که به سبب سرمایه خویش از شوهر خود بی نیاز باشد، زن جوان پاکدامن با شوی، جمع غانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخلیات
تصویر دخلیات
زرین پران هزار آوایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصیات
تصویر خاصیات
طبیعت خوی. سجیه خاصه، فایده اثر، جمع خصائص (خصایص) خاصیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطانیات
تصویر قطانیات
پرونه داران تیره گیاهی پروانه داران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانیات
تصویر خمانیات
بداغیان گل دنبه ای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیات
تصویر رمانیات
اناریان
فرهنگ لغت هوشیار
فرهنگ برادری دوستنامه ها آیین دوستی جمع اخوانیه (بجای مکاتبات یا مراست اخوانیه) نامه های دوستانه نامه هایی که میان دوستان رد و بدل میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانات
تصویر دیانات
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانیات
تصویر اخوانیات
((اِ یّ))
جمع اخوانیه، نامه های دوستانه
فرهنگ فارسی معین