گستردن. گسترانیدن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشیدن و پهن کردن: دحوالارض،گستردن و فراخ گردانیدن زمین را خدا، گستردن و برابر گردانیدن باران سنگریزه ها را، آرمیدن و گردآمدن مرد با زن، بزرگ شدن و فروهشته گردیدن شکم. (منتهی الارب) ، یقال للاعب بالجوز. گوز در گو انداختن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 81). ابعدی المدی وادحه، اری ارم الجوز. (منتهی الارب) ، دست و پا اندازان رفتن اسب. (منتهی الارب). اندک دست و پا برداشتن اسب در رفتن، یوم دحو الارض، روز پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روی آب است و آن روز بیست وپنجم (بیست وششم) ماه ذی القعده است. (یادداشت مؤلف)
گستردن. گسترانیدن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کشیدن و پهن کردن: دحوالارض،گستردن و فراخ گردانیدن زمین را خدا، گستردن و برابر گردانیدن باران سنگریزه ها را، آرمیدن و گردآمدن مرد با زن، بزرگ شدن و فروهشته گردیدن شکم. (منتهی الارب) ، یقال للاعب بالجوز. گوز در گو انداختن. (المصادر زوزنی چ بینش ص 81). ابعدی المدی وادحه، اری ارم الجوز. (منتهی الارب) ، دست و پا اندازان رفتن اسب. (منتهی الارب). اندک دست و پا برداشتن اسب در رفتن، یوم دحو الارض، روز پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روی آب است و آن روز بیست وپنجم (بیست وششم) ماه ذی القعده است. (یادداشت مؤلف)
راه رفتن به کوتاه گام با بار گران بر پشت. (از منتهی الارب). گران بار رفتن. (المصادر زوزنی). زیر بار گران رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با قدمهای کوتاه راه رفتن شخص بسبب سنگینی بار. (از اقرب الموارد)
راه رفتن به کوتاه گام با بار گران بر پشت. (از منتهی الارب). گران بار رفتن. (المصادر زوزنی). زیر بار گران رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با قدمهای کوتاه راه رفتن شخص بسبب سنگینی بار. (از اقرب الموارد)
یقال للمقر ’دح دح’ و دح دح (دحن دحن) ای اقررت فاسکت. (منتهی الارب). هرگاه خواهند که کسی را از حرف زدن و تکلم بازدارند این کلمات را استعمال نمایند. (آنندراج)
یقال للمقر ’دِح دِح’ و دح دح (دحِن دحِن) ای اقررت فاسکت. (منتهی الارب). هرگاه خواهند که کسی را از حرف زدن و تکلم بازدارند این کلمات را استعمال نمایند. (آنندراج)
چاهی که کنده شود پس یافته نشود آب آن زیر کنارهای وی پس نیز کنده شودتا چشمۀ آب بر آید، چاه فراخ جوانب. (منتهی الارب) ، چاه کژ. (مهذب الاسماء) ، ناقه که پیش آید شتران را و یکسو شود از آنها. (منتهی الارب)
چاهی که کنده شود پس یافته نشود آب آن زیر کنارهای وی پس نیز کنده شودتا چشمۀ آب بر آید، چاه فراخ جوانب. (منتهی الارب) ، چاه کژ. (مهذب الاسماء) ، ناقه که پیش آید شتران را و یکسو شود از آنها. (منتهی الارب)
روان شدن آب یا اشک یا باران از بالا بپائین. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریخته شدن آب و باران. (تاج المصادر بیهقی) ، ریختن آب و جز آن را پی درپی و بسیار. (اقرب الموارد). ریختن آب. (منتهی الارب) ، زدن تازیانه. (منتهی الارب) ، نیک فربه شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
روان شدن آب یا اشک یا باران از بالا بپائین. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریخته شدن آب و باران. (تاج المصادر بیهقی) ، ریختن آب و جز آن را پی درپی و بسیار. (اقرب الموارد). ریختن آب. (منتهی الارب) ، زدن تازیانه. (منتهی الارب) ، نیک فربه شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)