جدول جو
جدول جو

معنی دحمور - جستجوی لغت در جدول جو

دحمور
(دُ)
دابه ای است کوچک. (از منتهی الارب). جنبنده ای خرد. حیوان کوچکیست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دمور
تصویر دمور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دامور
تصویر دامور
(پسرانه)
آواز نرم و لطیف
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ)
هلاک گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ناپدید شدن جای و مکان، بی دستوری درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دموق. بی دستوری در سرای کسی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) (از غیاث) (از اقرب الموارد) ، به بدی ناگاه درآمدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، حمله کردن. (ناظم الاطباء) ، سر در جامه کشیدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آواز نرم و آهسته. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام یکی از خویشان افراسیاب که در کشتن سیاوش سعی بسیار کرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از انجمن آرا) :
دگر سرکشی بود نامش دمور
که همتا نبودش به توران به زور.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اسم ترکی حدید است. (تحفۀ حکیم مؤمن). آهن. دمیر (در تداول امروز). تمور. تمر. دمر
لغت نامه دهخدا
(دُ)
حمله و یورش بد و سخت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
دحر. راندن و دور نمودن. (منتهی الارب). دور کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). طرد. ابعاد. بازداشتن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نعت است از دحر و دحور. (منتهی الارب). رجوع به دحور شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بمعنی ’روح القدس’، نام ایالتی است از ایالات برزیل واقع در امریکای جنوبی بین دو ایالت ریودژانیرو و باهیا که اولی در جنوب و دومی در شمال وی جا دارد و تا ساحل دریا امتداد مییابد و در بین 18 درجه و 5 دقیقه تا 21 درجه و 19 دقیقۀ عرض جنوبی و 35 درجه و 41 دقیقه تا 44 درجه و 50 دقیقه طول غربی، طول آن از شمال بجنوب 385 هزار گز و عرضش از مشرق بمغرب 120 هزار گز است، مساحت سطح آن 44839 هزارگز مربع و عده نفوس آن 744000 تن است. وادی هائی که در جهت شمال میان جبال منشعبه ازسلسلۀ آیمورس تشکیل شده، از جنگلهای بکر مستورند ومسکن اهالی بومی و اقوام وحشی موسوم به بوتوکودو میباشد و اکثر مواضع قریب بساحل را نیز مرداب فراگرفته است. بزرگترین نهر این ایالت رود ریودوچه میباشد. این رود از ایالت وسیع همجوار در سمت مشرق موسوم به میناس جرائس سرازیر شده از وسط این ایالت می گذرد. نهرمزبور و همچنین نهرهای متعددی که در شمال و جنوب آن جریان دارد مساعد کشتیرانی نمی باشند زیرا که سدهای سدیدی از ریگ در مصب ّ آنها بوجود آمده خلیج مسمی به اسپیریتوسانتو در 20 درجه و 18 دقیقه و 50 ثانیه عرض جنوبی و 42 درجه و 38 دقیقه و 43 ثانیه طول غربی واقع شده و لنگرگاهش بسیار کوچک و استوار و محل اعتبارنیست فقط خط آهنی که از اسکلۀ ویکتوریا بداخلۀ ایالت میناس ممتد است تجارت این سرزمین را سهل کرده. شکر، پنبه، قهوه و غیره در آنجا حاصل میشود و تجارت آن در دست مهاجران آلمانیست که در اسکله های سانته ایزابل، سانته لئوپولدینه، و ریونوو سکونت دارند. اهالی این ناحیت از یک جنس ملز هستند که از اختلاط پرتقالیان و بومیان بوجود آمده. برای نشر معارف جد و جهد کامل مبذول داشته اند. مرکز ایالت نیز اسپیریتوسانتو بوده و بعدها اسکلۀ ویکتوریا را مرکز قرار داده اند
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محلی در ولایت جیزه به مصر واقع در 45هزارگزی جنوب قاهره غربی رود نیل و بر کنار بیابان. شهرت آن بسبب وقوع اهرامی است از دورۀ اولین سلسلۀ شاهان مملکت قدیم مصر به آنجا. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کلان شکم بزرگ خلقت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بدخو و بدصفت: رجل دغمور. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دحور
تصویر دحور
راندن دور کردن رانده دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمور
تصویر دمور
تباه شدن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یحمور
تصویر یحمور
گوزن نر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحموریات
تصویر دحموریات
شته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمور
تصویر دمور
((دُ))
تباهی، هلاکت
فرهنگ فارسی معین