محلی در ولایت جیزه به مصر واقع در 45هزارگزی جنوب قاهره غربی رود نیل و بر کنار بیابان. شهرت آن بسبب وقوع اهرامی است از دورۀ اولین سلسلۀ شاهان مملکت قدیم مصر به آنجا. (دایره المعارف فارسی)
محلی در ولایت جیزه به مصر واقع در 45هزارگزی جنوب قاهره غربی رود نیل و بر کنار بیابان. شهرت آن بسبب وقوع اهرامی است از دورۀ اولین سلسلۀ شاهان مملکت قدیم مصر به آنجا. (دایره المعارف فارسی)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گلاشکرد بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 50 هزارگزی باختر کهنوج و سر راه مالروکهنوج به اسفندقه، با 200 تن سکنه. آب آن از چشمه وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
حشر کرده شده. برانگیخته شده. (ناظم الاطباء). روز قیامت برانگیخته شده. (غیاث) (آنندراج). - محشور شدن، حشر کرده شدن. - ، گرد آمدن. آمیزش یافتن. معاشر شدن. رفت و آمد پیدا کردن. گرد آمدن با کسی یا با کسانی در روز قیامت. - محشور کردن، گرد آوردن (روز قیامت). - ، جمع کردن. همنشین کردن: خدا او را با پیغمبر محشور کند. ، تیر بهم پیوسته پر. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء) ، گرد کرده و فراهم آورده، کلان و بزرگ، استوار. (ناظم الاطباء) مرد مطاع که مردمان به خدمت وی شتابند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
حشر کرده شده. برانگیخته شده. (ناظم الاطباء). روز قیامت برانگیخته شده. (غیاث) (آنندراج). - محشور شدن، حشر کرده شدن. - ، گرد آمدن. آمیزش یافتن. معاشر شدن. رفت و آمد پیدا کردن. گرد آمدن با کسی یا با کسانی در روز قیامت. - محشور کردن، گرد آوردن (روز قیامت). - ، جمع کردن. همنشین کردن: خدا او را با پیغمبر محشور کند. ، تیر بهم پیوسته پر. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء) ، گرد کرده و فراهم آورده، کلان و بزرگ، استوار. (ناظم الاطباء) مرد مطاع که مردمان به خدمت وی شتابند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)