جدول جو
جدول جو

معنی دجیه - جستجوی لغت در جدول جو

دجیه
(دُ یَ)
کازۀ صیاد. (منتهی الارب). کمینگاه شکارگر. خانه صیاد. (مهذب الاسماء) ، تاریکی. (منتهی الارب). تاریکی شب، از کمان باندازۀ دو انگشت. من القوس اصبعین توضع فی طرف السیر الذی یعلق به القوس. ج، دجی. (از منتهی الارب) ، جای گوژانگبین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دجیه
کازه شکارگر کومه، تاریکی، کبتک (بچه زنبور عسل)
تصویری از دجیه
تصویر دجیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق، خوی، طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
نیکوروی، صاحب قدر و جاه، بزرگ قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچۀ کس دیگر را شیر بدهد، پرستار زن که کودکان را پرورش دهد و پرستاری کند، قابله
فرهنگ فارسی عمید
(دَ عی یَ)
تأنیث دعی ّ. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دعی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خفتن در کازۀ صیاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خفتن مرد در کازۀ صیاد. (از اقرب الموارد). خفتن صیاد در دجیه، یعنی در کازه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَعْ یَ)
لغتی است در دعوه. (از منتهی الارب). رجوع به دعوه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جی یَ)
خو و طبیعت. (منتهی الارب). ج، سجایا. (اقرب الموارد). خصلت و عادت. (غیاث). خوی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث داجی. لیلهٌ داجیه، شب تاریک. ج، دواجی، نعمه داجیه، نعمت تمام و فراخ. (منتهی الارب). نعمت سابق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ جَیْ یَ)
ابن مضرب. شاعر عرب. او راست:
اخوک الذی ان تدعه لملمه
یجبک و ان تغضب الی السیف یغضب.
(عیون الاخبار ابن قتیبه ج 3 ص 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ جَیْ یَ)
طبری، پسر علی بن بجیه محدث بوده است. (منتهی الارب) ، بزرگ آمدن در چشم کسی:
لذت علمی چو از دانا بجان تو رسد
زان سپس ناید بچشمت لذت حسی لذیذ.
ناصرخسرو.
هرگز مرا بچشم نیامد فلک سلیم
در حیرتم که از چه بود چشم من کبود.
سلیم.
، چشم زخم را گویند یعنی آزاری به کسی رسیدن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). و رجوع به چشم شود
لغت نامه دهخدا
(بُ جَی یَ)
نام زنی که روایت میکند از شیبه حجبی و از وی ثابت ثمالی روایت کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
مهتر قوم، شریف قوم، روی شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحیه
تصویر دحیه
سردار سپاه سپهدار، فراخ کننده گستراننده کپی ماده (کپی بوزینه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجله
تصویر دجله
نهر بغداد، رودی بعراق که بغداد ساحل آنست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجیج
تصویر دجیج
خزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجیل
تصویر دجیل
اروندک شاخه ای از رود دجله، کتران (قطران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریه
تصویر دریه
دانستن دریافتن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیه
تصویر دسیه
پرونده، کارنما، دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیه
تصویر دلیه
سرگشته زن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویه
تصویر دویه
زن بیمار تباه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیه
تصویر دنیه
فرومایه پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجمه
تصویر دجمه
تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیه
تصویر جدیه
خون روان، زنگ روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داجیه
تصویر داجیه
شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایه
تصویر دایه
زنی که بچه کسی دیگری را شیر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجین
تصویر دجین
گولزن ریشخند گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
((سَ جّ یَّ))
خلق، عادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایه
تصویر دایه
((یِ))
شیردهنده، پرستار کودک، قابله، دلسوزتر از مادر آن که به دروغ خود را مهربان و فداکار جلوه دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجیه
تصویر وجیه
((وَ))
نیکورو، زیبا، جمع وجهاء، صاحب قدر و جاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دجله
تصویر دجله
اروند
فرهنگ واژه فارسی سره