جدول جو
جدول جو

معنی دجو - جستجوی لغت در جدول جو

دجو(تَ)
تاریک شدن شب. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تاریک گردیدن شب. دجو، فروپوشیدن بعض موی بز بعض را و واخیده نشدن، آرمیدن با زن، تمام و فراخ گردیدن جامه، قوی گردیدن اسلام و فروپوشیدن هر چیز را. (منتهی الارب)
دجوّ. رجوع به دجوّ شود
لغت نامه دهخدا
دجو
تاریک شدن شب
تصویری از دجو
تصویر دجو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داو
تصویر داو
(پسرانه)
قاضی، خداوند، هر یک از اشخاصی که طرفین دعوا برای حل اختلافات به طریقه غیررسمی انتخاب می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دلجو
تصویر دلجو
(دخترانه)
زیبا و پسندیده، غمخوار، تسلی دهنده دل، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
الشیخ، یوسف احمد نصر (متولد سال 1287 هجری قمری). او راست: 1- الجواب المنیف فی الردعلی مدعی التحریف فی الکتاب الشریف. (1331 هجری قمری 1913/ میلادی). 2- رسائل السلام و رسل الاسلام و بذیله رسالهاخری. و سلسله مقالات له ایضاً. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ / دِ وُ)
دهی است به مصر بر کنار شرقی نیل بر دریای رشید و میان آن و فسطاط شش فرسخ است از کورۀ شرقی. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حسن توفیق افندی او راست: الرتبه الحدیثه. تألیف ادمون دیمولن معرب. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمل دجون، اشتر آبکش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَیْ یُ)
بجایی مقیم شدن. (زوزنی). مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی). مقیم گردیدن در جایی. (از منتهی الارب). بایستادن، الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. (از منتهی الارب) ، فروپوشیدن ابر آسمان را. (از منتهی الارب). تاریک شدن روز از ابر. (تاج المصادر بیهقی) ، برآمدن دود. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
تاریک: لیله دجوج، مظلمه. (معجم البلدان ذیل دجوج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ریگزاریست متصل به علم السعد که دو کوهند از دومه بر یک روزه راه و خودریگ به دو روزه راه امتداد دارد و بحدود تیماء است و بگفتۀ غوری در بلاد کلب واقعست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آوند و غراره و جوالی کوچک که برای طعام و غیره با زنان در سفر باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دجر
تصویر دجر
حیران شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجم
تصویر دجم
اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجل
تصویر دجل
فرومایه دروغ گفتن، سوختن، گادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دپو
تصویر دپو
فرانسوی نهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخو
تصویر دخو
دهخدا کد خدا، ساده لوح کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحو
تصویر دحو
گستردن، گسترانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجی
تصویر دجی
تاریکی، ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجو
تصویر سجو
آرامیدن، پاییدن پایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجه
تصویر دجه
ستبرای تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلو
تصویر دلو
سطل، ظرف آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجو
تصویر حجو
پاداش دادن، اقامت گزیدن در جائی، استادن بجائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجو
تصویر رجو
امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنو
تصویر دنو
نزدیک شدن نزدیک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوج
تصویر دوج
پیشیاری زاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهو
تصویر دهو
یک صد متر مربع (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
موجود خیالی و افسانه ای که هیکل او شبیه به انسان اما بسیار تنومند و زشت ومهیب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمو
تصویر دمو
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو
تصویر درو
عمل قطع کردن ساقه های گندم یا چیدن ساقه های جو و دیگر جبوبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجون
تصویر دجون
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو
تصویر داو
ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیو
تصویر دیو
جن
فرهنگ واژه فارسی سره