جدول جو
جدول جو

معنی دت - جستجوی لغت در جدول جو

دت
(دُ تِ)
از اسماء بنات نعش در مننترات آنچنانکه در بشن پران آمده است. (ماللهند بیرونی ص 197)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وحدت
تصویر وحدت
(پسرانه)
یگانگی، اتحاد، تنهایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادتگین
تصویر شادتگین
(پسرانه)
شاد (فارسی) + تگین (ترکی) پهلوان شاد، از امیران دربار خوارزمشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
(دِ سَ)
ده کوچکی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان در 50 هزارگزی جنوب رودسر و 14 هزارگزی جنوب باختری سی پل و یکهزارگزی شوئیل. دارای 50 تن سکنه محصول عمده غلات دیمی و مختصر فندق است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / دِ تِ)
دختر. (در تداول گیلان و دیلمان)
لغت نامه دهخدا
(دِ رُیْ)
شهری به ایالات متحدۀ آمریکا (میشیگان). شهری واقع در ساحل رود دترویت. مرکز اتومبیل سازیست و 1850000 تن سکنه دارد. و درمیان دو دریاچۀ ’اریه ’’سنت کلر’ واقعست. (از قاموس الاعلام ترکی) ، نام رودی بناحیۀ فوق
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از نامهای بنات نعش در مننترات آنچنانکه در بشن پران آمده است. (ماللهند بیرونی ص 197)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نام شهرکی در 330 هزارگزی جنوب غربی برلن و 80 هزارگزی جنوب غربی هانور آلمان. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
از ادباء فرانسه است و به سیاست نیز پرداخته و نمایشنامه ها نوشته و بعضویت انجمن دانش (فرهنگستان) فرانسه در آمده است. مولد وی تور (1680 میلادی) و وفاتش در پاریس (1754 میلادی) بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
هیأت اوستایی کلمه ’دی’ است. هیأت دیگر آن دذوه است ’دادار’ یا آفریننده و آفریدگار و همیشه صفت اهورامزدا آورده شده است. این کلمه از مصدر ’دا’ به معنی دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است ودر پهلوی ’داتن’ و در فارسی ’دادن’ شده است و از همین بنیاد است ’داتر’ که در فارسی ’دادار’ (= آفریدگار) گوئیم. (از فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دترمینان مبین
تصویر دترمینان مبین
فرانسوی ویکارتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دتروآ
تصویر دتروآ
فرانسوی تنگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دتریتیک
تصویر دتریتیک
فرانسوی آواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دتکتور
تصویر دتکتور
فرانسوی آشکار ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دتکته
تصویر دتکته
فرانسوی آشکار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دتکسیون
تصویر دتکسیون
فرانسوی آشکار سازی
فرهنگ لغت هوشیار
شوهر دختر داماد
فرهنگ گویش مازندرانی
نگاه کردن مخفیانه، نگاه دزدانه، دوتا
فرهنگ گویش مازندرانی
دو تار بومی با پرده بندی مخصوص
فرهنگ گویش مازندرانی
دوتایی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دختر دوشیزه
فرهنگ گویش مازندرانی
دختر خوانده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوه ی دختری
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبیدن، تکان دادن، خواجه کردن، مقطوع النسل کردن، خالکوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
دختران
فرهنگ گویش مازندرانی
دختران
فرهنگ گویش مازندرانی
دختری و دوشیزگی، بکارت دختر
فرهنگ گویش مازندرانی
تأخیر زمانی در انفجار چاشنی تفنگ که گاه موجب فرار شکار شود
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی در هنگام تیراندازی با تفنگ که چاشنی عمل کرده ولی تفنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
وسایل، گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی کردن، دوندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دوندگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اصطلاحی در پارچه بافی سنتی که دو نخ از شکاف شانه ی کارگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبیدن غلات و حبوبات در خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی