جدول جو
جدول جو

معنی دبیرخانه - جستجوی لغت در جدول جو

دبیرخانه
شعبه ای از یک اداره که نامه ها را در آنجا می نویسند، دارالانشا
تصویری از دبیرخانه
تصویر دبیرخانه
فرهنگ فارسی عمید
دبیرخانه
(دَ نَ / نِ)
دارالانشاء. دفتری که دبیران و نویسندگان اداره ای آن جا به کارهای نویسندگی پردازند.
- دبیر خانه حزب، محل اجتماع نویسندگان حزب. دفتر حزب
لغت نامه دهخدا
دبیرخانه
((~. نِ))
بخشی از اداره که وظیفه وارد یا صادر کردن نامه ها را دارد
تصویری از دبیرخانه
تصویر دبیرخانه
فرهنگ فارسی معین
دبیرخانه
دارالانشاء
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
مانند دلیران، از روی دلیری و شجاعت
فرهنگ فارسی عمید
جایی که اسناد معاملات یا ازدواج و طلاق را در دفتر رسمی ثبت می کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی عمید
(دَبْ با نَ)
نام محلتی به تهران، نام تکیه ای به محلۀ دباغ خانه تهران
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ نَ / نِ)
خانه و محل نگهداری دفاتر و کتابچه های مربوط به درآمد و اموال و خراج و مالیات. ادارۀ عمومی که در آنجا دفترها و دفتر مخارج سلطنتی را ثبت و حفظ می کردند. (از ناظم الاطباء) : داروغۀ دفترخانه مبلغ پنجاه و هفت تومان و هشت هزار و کسری در قدیم مواجب و تیول داشته. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 58). کتاب دفتر خانه دیوان اعلی و خاصۀ شریفه به تعلیقۀ وزیر اعظم مستند و بهمان شرح در دفاتر خلود ثبت و بنقصان عمل می نمایند. (تذکره الملوک ص 6). احکام و ارقام و احکام مواجب براتی و همه ساله... محرران دفتر خانه وزراء و مستوفیان سرحدات و اطبا و... به مهر او [لشکرنویس دیوان اعلی] میرسد. (تذکره الملوک ص 41).
- دفتر خانه توجیه، در دفتر خانه توجیه دفاتر مستوفی خاصه را گذاشته اند که شامل املاک و درآمدها و هزینه های شخصی پادشاهست. در آنجا صورتی از املاک موروثی شاه است و صورتی از عایداتی که فراهم میشود و مخارجی که پرداخته میشود... در دفتر صاحب توجیه اسنادی را که باید مستوفی الممالک به آنها عمل کند نیز قرار داده اند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 141) : شغل او [صاحب توجیه دیوان اعلی] این است که... هر قسم داد و ستدی که در دفترخانه شود باید بخط و مهر مشارالیه برسد. (تذکره الملوک ص 42).
- دفتر خانه همایون اعلی، قسمتی از دیوان اعلی به روزگار صفویه بوده است. و ناظر دفتر خانه همایون اعلی که نه نویسنده زیردست داشت رئیس دفتر خانه همایون اعلی بود و ظاهراً ارقامی را که از روی آن وزیر اعظم تصدیق ملازمت و مدد معاش و پرداختها و غیره می کرد نگاه می داشت... ’شاردن’ ناظر و داروغۀ دفترخانه را در ردیف زیردستان مستوفی الممالک ذکر کرده است. این مطلب نشان میدهد که دفتر خانه همایون اعلی بمثابۀ قسمتی از دیوان اعلی محسوب می گردید... هیچ یک از سیاحان گویا از محل مخصوص ادارۀ دفترخانه سخنی نگفته اند و این مطلب دال بر آن است که دفترخانه در محل دیوان بوده است. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 136) : شغل مشارالیه [ناظر دفتر خانه همایون اعلی] آن است که ارقام ملازمت و مدد معاش و... که از هر دفترخانه می گذرد، بعد از تصحیح به مهر او میرسد. (تذکره الملوک ص 36). و خدمات جزئیه و تعیین کتاب دفتر خانه همایون وخاصه و عملۀ بیوتات معموره، از قرار تعلیقچۀ ’عالیجاه وزیر دیوان اعلی’... رقم ملازمت و خدمت داده میشود. (تذکره الملوک ص 6). هر ساله مبلغی از قرار تعلیقۀ عالیجاه (میرشکارباشی) از دفتر خانه همایون اعلی بصیغۀ تحصیل قوشچیان... تنخواه داده میشود. (تذکره الملوک ص 13). تعیین کتاب دفتر خانه همایون و خاصه و عملۀ بیوتات معموره... موقوف به عرض اقدس نیست. (تذکره الملوک ص 6).
، ادارۀ محاسبات و شمارگاه. (ناظم الاطباء)، (اصطلاح حقوق) دفتر اسناد رسمی. محضر. مؤسسه ای وابسته به ادارۀ ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج و طلاق را ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین). محلی است که ’سردفتر’ برای انجام کار و وظائف دفتری خود تعیین و به ادارۀ ثبت محل و ادارۀ ثبت اسناد مرکزی اطلاع دهد. دفترخانه یکی از مؤسسات ادارۀ ثبت است و از نظر صلاحیت ذاتی (نوع و نصاب معاملات) به سه درجه تقسیم شده است: دفتر خانه درجۀ اول، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ اول و یک یا چند دفتریار اداره میشود و اجازۀ تنظیم همه گونه اسناد و معاملات (راجع به منقول و غیرمنقول) را دارد. دفتر خانه درجۀ دوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ دوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد و معاملات (جز مختصات دفتر خانه درجۀ اول) بهر مبلغی را دارا می باشدو اختیار دارد که یک دفتریار داشته باشد. دفتر خانه درجۀ سوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ سوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد تا پنج هزار ریال را دارد. (از فرهنگ حقوقی). و رجوع به دفتر اسناد رسمی در ترکیب های دفتر شود
لغت نامه دهخدا
(دَبْ با نَ / نِ)
مدبغه. جایی که پوست و امثال آن پیرایند. (آنندراج). آنجا که پوست آش نهند. آنجا که پوست دباغت کنند و بپیرایند.
- امثال:
گذر پوست به دباغخانه است. یا: آخر گذر پوست به دباغان است. نظیر: گرو در دست گازر است. یا: گذر رسن بر چنبرست. (امثال و حکم دهخدا).
، ادارۀ دباغی، مجموع دباغان شهری
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ رِ نَ / نِ)
دختر شوی ناکردۀ مقیم خانه. دختر که در خانه پدر زندگی کند و هنوز شوی ناکرده باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
دبیروار. همچون دبیران. بسان منشیان. به هیأت کاتبان:
چون دو انگشت دبیرانه کند فصل بهار
به دوات بسدین اندر شبگیر پگاه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
کلیسا و کنشت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ تَ نَ / نِ)
خانه دختران. زناخانه. جنده خانه. (ناظم الاطباء). نجیب خانه. کنایه از فاحشه خانه است. خیرخانه
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
زندان خانه. اسیرجای:
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر
من در شکنجه بودم و او در عذاب بود.
محتشم کاشانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسیرخانه
تصویر اسیرخانه
بندی خانه زندان بندگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
مانند دلیران همچون شجاعان: (دلیرانه میجنگند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبیرانه
تصویر دبیرانه
مربوط و منسوب به دبیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبیر خانه
تصویر دبیر خانه
اداره ای که انشا و تحریرنامه ها در آنجاانجام میگیرد دارالانشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
((نِ))
محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار، کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد، بسته های کالا، چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند
فرهنگ فارسی معین
((~. نِ))
اداره ای وابسته به اداره ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج وطلاق را ثبت کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفترخانه
تصویر دفترخانه
محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
دفتراسناد، محضر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
Valiantly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
vaillamment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
доблестно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
tapfer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
мужньо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
odważnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
勇敢地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
valentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
valorosamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
valientemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دلیرانه
تصویر دلیرانه
dapper
دیکشنری فارسی به هلندی