- دبیر
- نویسنده، کاتب، منشی، ادیب، معلم، باسواد، قلمزن
معنی دبیر - جستجوی لغت در جدول جو
- دبیر
- کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
- دبیر ((دَ))
- نویسنده، کاتب، کسی که در دبیرستان تدریس کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رسم الخط، فونت، خط
نویسندگی منشی گری محرری، شغل دبیر معلمی مدارس متوسطه
شغل و عمل دبیر، نویسندگی، منشی گری
راهکار، چاره اندیشی
بخت برگشتگی
اندیشه کردن در عاقبت کار، تامل و تفکر و اندیشه
نحوست، بدبختی، بخت برگشتگی، برای مثال در جهان چندان که گویی بی شمار / نیستی و محنت و ادبیر هست (انوری - ۵۶۱)
به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن، برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن
การมีไหวพริบ
kepekaan
لباقةٌ
कुशलता
טַקְט
nezaket
busara
বুদ্ধিমত্তা
تدبیر