جدول جو
جدول جو

معنی دبوسی - جستجوی لغت در جدول جو

دبوسی
(دَ)
دبوسیه. شهرکی است از ماوراءالنهر به سغد بر راه سمرقند آبادان وبا نعمت و آبهای روان و درختان. (حدود العالم) : شحنه علی تکین به دبوسی گریخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348). خزانه و آنچه مخفی داشت با خویشتن به دبوسی برد تا آنجا جنگ کنند. (تاریخ بیهقی ص 348). ویرا مثال دادند تا با لشکر خوارزمشاه به آموی آمد ولشکرها بدو پیوست و بجنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد. (تاریخ بیهقی ص 335). و دیهی بزرگ که پادشاه نشستی بیکند بود (در بخارا) و شهر قلعه دبوسی بود و شهر ویرا خواندندی. (تاریخ بخارا نرشخی ص 5)، منسوب است به دبوسه که شهرکیست از سغد میان بخارا و سمرقند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دبوسی
(دَ)
سیدعلی بن مظفر علوی حسینی مکنی به ابوالقاسم از مردم دبوسه بوده که شهرکیست میان بخارا و سمرقند. (ابن خلکان ج 1 ص 274). و نسبتش به امام زین العابدین می پیوسته و از معاصران امام محمد غزالی بوده است. (غزالی نامۀ همائی ص 285)
(کلود) آهنگسازفرانسوی متولد به سال 1862 در ژرمن آن له و متوفی به سال 1918 میلادی وی زبان موسیقی را تجددی بخشیده است
لغت نامه دهخدا
دبوسی
(د)
ابوزید عبدالله بن عمر بن عین القاضی از مردم دبوسۀ بخارا و از مشاهیر فقهاء حنفی است و اول کسی است که علم خلاف وضع کرده و بر وجود بیرون آورده است. وفات وی در بخارا به سال 403 (یا 430) هجری قمری بوده است او راست: کتاب الاسرار و تقویم ادله. و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 307 و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ سَ / سِ)
خانه زیر کشتی یا پس کشتی یاانبار کشتی. خانه پس کشتی. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر). دبوس. (ناظم الاطباء). خانه کشتی. (برهان). نام منزلی از جهاز کشتی در زیر عرشه که زن ناخدا وحرم اهل جهاز در آن نشینند. (آنندراج) :
نگاری از سراپا باب بوسه
نگاری کش دهان باشد دبوسه.
اشرف.
یارب برهان ز شر این عمانم
وز کشتی و ناخدا و ملاحانم
نوعی ز دبوسه خاطرم رنجیده
گر حور دهد دو بوسه من نستانم.
محمد صالح بیگ ولد میرزامؤمن تبریزی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دبوسک. گل نان کلاغ که بعربی خبازی گویند. (برهان). خبازی، بعضی گویند پنیرک است و آن نباتی باشد آفتاب پرست چه بهر طرف که آفتاب رود آن نبات روی بجانب آفتاب دارد و بعربی ملوکیه خوانند. (برهان). ملوکیه. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 412 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
شهر کوچکی است میان بخارا وسمرقند و دبوسی نسبت بدانجاست و عده ای از علما بدین شهر منسوبند. رجوع به دبوس و دبوسی و دبوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سی یَ)
قریه ای است به سوریه
لغت نامه دهخدا
تصویری از دبوسک
تصویر دبوسک
پنیرک خبازی نان کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
اخم و تخم بسیار ترشرویی اخمویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوری
تصویر دبوری
لات ولگرد حسن دبوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوکی
تصویر دبوکی
پنیرک خبازی نان کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبوکی
تصویر دبوکی
((دَ))
پنیرک، دبوسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبوسک
تصویر دبوسک
((دَ سَ))
پنیرک، دبوکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
متجهّمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
Sullenness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
bouderie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
somurtkanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ukali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
اداسی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ความเงียบขรึม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
বিষণ্ণতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
沉闷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
不機嫌
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
उदासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
עַגוּמִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
시무룩함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
kemurungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
somberheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
cupezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
mau humor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ponurość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
похмурість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
Missmut
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
угрюмость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عبوسی
تصویر عبوسی
ceño
دیکشنری فارسی به اسپانیایی