جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دبوکی

دبوکی

دبوکی
دبوسک. گل نان کلاغ که بعربی خبازی گویند. (برهان). خبازی، بعضی گویند پنیرک است و آن نباتی باشد آفتاب پرست چه بهر طرف که آفتاب رود آن نبات روی بجانب آفتاب دارد و بعربی ملوکیه خوانند. (برهان). ملوکیه. و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 412 شود
لغت نامه دهخدا

دبوسی

دبوسی
دبوسیه. شهرکی است از ماوراءالنهر به سغد بر راه سمرقند آبادان وبا نعمت و آبهای روان و درختان. (حدود العالم) : شحنه علی تکین به دبوسی گریخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348). خزانه و آنچه مخفی داشت با خویشتن به دبوسی برد تا آنجا جنگ کنند. (تاریخ بیهقی ص 348). ویرا مثال دادند تا با لشکر خوارزمشاه به آموی آمد ولشکرها بدو پیوست و بجنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد. (تاریخ بیهقی ص 335). و دیهی بزرگ که پادشاه نشستی بیکند بود (در بخارا) و شهر قلعه دبوسی بود و شهر ویرا خواندندی. (تاریخ بخارا نرشخی ص 5)، منسوب است به دبوسه که شهرکیست از سغد میان بخارا و سمرقند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا

دبوسی

دبوسی
سیدعلی بن مظفر علوی حسینی مکنی به ابوالقاسم از مردم دبوسه بوده که شهرکیست میان بخارا و سمرقند. (ابن خلکان ج 1 ص 274). و نسبتش به امام زین العابدین می پیوسته و از معاصران امام محمد غزالی بوده است. (غزالی نامۀ همائی ص 285)
(کلود) آهنگسازفرانسوی متولد به سال 1862 در ژرمن آن له و متوفی به سال 1918 میلادی وی زبان موسیقی را تجددی بخشیده است
لغت نامه دهخدا

دبوسی

دبوسی
ابوزید عبدالله بن عمر بن عین القاضی از مردم دبوسۀ بخارا و از مشاهیر فقهاء حنفی است و اول کسی است که علم خلاف وضع کرده و بر وجود بیرون آورده است. وفات وی در بخارا به سال 403 (یا 430) هجری قمری بوده است او راست: کتاب الاسرار و تقویم ادله. و نیز رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 307 و معجم المطبوعات و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

دبوری

دبوری
منسوب به دبور، در تداول عامه، لات. ولگرد. بی سر و بی پا. لات ولوت. آسمان جل
لغت نامه دهخدا

دبرکی

دبرکی
نام موضعی و شهری بوده است میان ارزنجان و ملطیه به آسیای صغیر. (عیون الانباء ج 2 ص 207)
لغت نامه دهخدا