جدول جو
جدول جو

معنی دباکر - جستجوی لغت در جدول جو

دباکر
(دِ کَ)
از علماء قدیم هند باستان. (ماللهند بیرونی ص 76 و 106)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکر
تصویر باکر
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ عَنْ نی)
هلاک. (منتهی الارب). هلاک شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نامیست چهارشنبه را. (مهذب الاسماء). روز چهارشنبه در قدیم و در کتاب عین خلیل شب چهارشنبه است. (منتهی الارب). دبار. روز چهارشنبه. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
جمع واژۀ حبوکر. (منتهی الارب). سنگلاخها. ریگزارها
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ)
بیخ درخت بریده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ)
جمع واژۀ دسکره. (اقرب الموارد). دیهها و روستاها. رجوع به دسکره شود: طبس برین ربع افتاده و در آن ربع دیه طبشن باشد... و دساکرها: همای در، فرخاردس... (تاریخ بیهق ص 36). خورهد و دساکرها ازطسوج وازه کرود است. (از تاریخ قم ص 115). مقطعه و دساکرها.... : خزادجرد و دساکرها... (تاریخ قم ص 116). نصرآباد و دساکرها: حسناباد و... (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
خیابانهای زراعت و تره. دباره، یکی. (منتهی الارب). کرد زمین. کرد زراعت. (ناظم الاطباء) ، چهارشنبه. دبار. رجوع به دبار شود، دشمنی، جویها که در زراعت روند، حوادث وهزیمتها. (منتهی الارب) ، لایعرف قبالا من دبار، نمی شناسند قبیل را از دبیر. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ دباره. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ دبره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
والنتین. از سرداران انگلیسی معروف به باکرپاشا. او بسال 1825 میلادی بدنیا آمد و در سال 1888 میلادی درگذشت. در جنگهای کریمه شرکت داشت، در سال 1873 به ایران مسافرتی کرد. بعداً بعنوان یک افسر به استخدام ارتش ترکیه درآمد، و آنگاه از سرداران بزرگ مصر شد (1882). از کتب معروف او ’انگلستان و روسیه در خاور میانه’ است، جنسی از خیار که آنرا بادرنگ خوانند. (از آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع). خیار پاییزه و آن غیر از خیارتره است. (لغت محلی شوشتر). نوعی از خیار که بادرنگ گویند. (ناظم الاطباء). قسمی از میوه که نام آن خیار و نام دیگرش بادرنگ است. اکنون هم در بعضی از بلاد ایران خیار را بالنگ گویند. (از فرهنگ نظام).
- خیار بالنگ، (ناظم الاطباء). خیار سبز معمولی مقابل خیار شنگ (یاشمش) یعنی خیار چنبر. (یادداشت مؤلف)
هنری. از طبیعی دانان انگلیسی که در سال 1774 میلادی درگذشت. او درباره حیوانات تک سلولی به تحقیقات مهمی پرداخته است
لغت نامه دهخدا
(کِ)
بامداد. (ناظم الاطباء). علی الصباح. (آنندراج). ابتدای صبح. پگاه: خرج الی المسجدباکراً و الی الصلاه فی اول وقتها، پگاه بسوی مسجد رفت و نماز اول وقت گزارد. (از تاج العروس). بکره. اتاه باکراً، یعنی بامداد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
مرگ نابودی روز تیر شید (چهارشنبه)، شب تیرشید، دشمنی، کرت درکشاورزی جویبار، شکست، پیشامد رخداد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دسکره، پارسی تازی گشته دسگره ها، دستکرده ها، شهرها، ده ها، آبادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکر
تصویر باکر
بامداد سپیده دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباکل
تصویر دباکل
پرخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباکر
تصویر حباکر
سنگلاخها، ریگزارها
فرهنگ لغت هوشیار
صخره ی بزرگی در یکی از مراتع کجور که شبیه دیوی است که سوار
فرهنگ گویش مازندرانی
دست نخورده
فرهنگ گویش مازندرانی
دو برابر، دوبار
فرهنگ گویش مازندرانی