- دایما
- بطور پیوسته، همیشه، مداوم
معنی دایما - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همیشگی
پیوسته، روز و شب، مدام
همیشگی، مدام، پیوسته
مونث دایم یا قضیه دایمه قضیه است که حکم در آن به دوام اسبت محمول بموضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه مثل (هر انسانی دایماحیوان است) و بنابرین قضیع دایمه اعم از قضیه ضروریه است
همیشه، پیوسته، همه وقت
پایا، همیشگی، پاینده، همیشه
پارسی تازی گشته بازی دام گونه ای شتر رنگ که سد خانه سپید و سیاه و مهره های سنگی دارد
جاوید پایدار، همیشه همواره
اشاره کردن با حرکات چشم و ابرو یا دست، به رمز و مجاز سخن گفتن
اشاره کردن، اشاره، کنایه
دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، زو، یم، ژو، بحر، راموز، قلزم