جدول جو
جدول جو

معنی داکهه - جستجوی لغت در جدول جو

داکهه
داک. اسم هندی عنب است. انگور
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاکهه
تصویر فاکهه
میوه، تخمدان بارور شده و رسیدۀ گل که دانه ها را در بر می گیرد، به ویژه درصورتی که دارای گوشته باشد، بار، بر، ثمر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ هََ)
ضعیف النفس و ناتوان. (منتهی الارب). داله
لغت نامه دهخدا
(کی یَ)
نام قدیم ناحیتی که منطبق با کشور رومانی فعلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2466 و 2470 و 2473)
لغت نامه دهخدا
از ییلاقات دوهزار بمازندران (پیش داکوه و پس داکوه)، سکنۀ نشتا و زوار و لنگا در تابستان به داکوه روند، (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 25 و 107 و ترجمه فارسی آن ص 48 و 145)
لغت نامه دهخدا
نام شهری بزرگ بوده است از ولایات هند در کنار رودی بزرگ. جهانگیربن اکبرشاه بابری در آبادی آن کوشید و وسعت داد و به ’جهانگیری نگر’ موسوم نمود، زیرا که نگر در هندی به معنی شهر است. از کثرت استعمال ’جها’ از میان رفته ’نگیرنگر’ گویند. پارچه های لطیف سفید ممتاز در آن بافند و باطراف برند و شهر سلحت از توابع داکه است و حصیر ممتاز در آن بافند و عود سلحتی منسوب به آن شهر است و تباشیر اعلی از آنجا حاصل شود و در داکه بیست هزار خانه عالی است. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
داه. داها. نام قومی از ایرانیان است ساکن شمال شرقی ایران و اشکانیان بیاری آنان بسلطنت رسیده اند. این قوم ظاهراً از سکاها بوده اند. (از ایران در زمان ساسانیان چ جدید ص 30). نام طایفه ای ایرانی و شعبه ای از قبایل اسکیت بوده اند و در طرف شرقی دریای خزر سکنی داشته اند و بنام آنان در تاریخ ایران تا حملۀ عرب برمیخوریم و بقول بروسوی مورخ و پیشوای دینی کلده که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته است، کورش بزرگ در آخرین جنگهای خود با داهه ها در زدوخورد بوده است. آدین مورخ یونانی قرن اول میلادی در جزو لشکریان داریوش سوم هنگام جنگ با اسکندر از سواران تیرانداز داهه نام میبرد. قسمتی از لشکریان اشکانیان از این طایفه بوده اند، چون از زمانهای بسیار قدیم از سواحل رود سیحون تا صحراهای جنوبی روسیه محل قبایل ایرانی چادرنشین بوده است و داهه ها از این قبایل محسوب میشوند. احتمال ارتباطی میان نام آنان و ناحیۀ دهستان میرود. کلمه داهه در سانسکریت داس آمده است و صفتی است اهریمنی در مقابل کلمه آریا. (از یشتها ج 2 ص 57)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دالهه
تصویر دالهه
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فاکه و میوه میوه (خرما انگور انار و غیره)، جمع فواکه، نوعی حلوا. یا فاکهه شتا. آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاکهه
تصویر فاکهه
((کِ هِ))
میوه، جمع فواکه، نوعی حلوا
فرهنگ فارسی معین
فاکه، میوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد