داوخواه. نامزد. دوطلب (در تداول مردم قزوین). خواستار. پیشی جوینده در امری بر دیگران. خواستار پیشی گرفتن و تقدم در نوبت: غزاه مطوعه، غازیان داوطلب دل انگیز. - سرباز داوطلب، مقابل اجباری. به که بخواست خود بخدمت سربازی درآید. - داوطلب وکالت، خواهان. وکالت نامزد وکالت
داوخواه. نامزد. دَوطَلَب (در تداول مردم قزوین). خواستار. پیشی جوینده در امری بر دیگران. خواستار پیشی گرفتن و تقدم در نوبت: غزاه مطوعه، غازیان داوطلب دل انگیز. - سرباز داوطلب، مقابل اجباری. به که بخواست خود بخدمت سربازی درآید. - داوطلب وکالت، خواهان. وکالت نامزد وکالت