جدول جو
جدول جو

معنی دانس - جستجوی لغت در جدول جو

دانس
رقص، پایکوبی
تصویری از دانس
تصویر دانس
فرهنگ فارسی عمید
دانس
رقص، دست افشانی و پای کوبی مرد و زن، وشت، ترقص، دستبند، زقن، حنجله، بحرکت درآوردن بدن بموزونی، هم آهنگ با نوایی یا سازی
لغت نامه دهخدا
دانس
رقص و پایکوبی
تصویری از دانس
تصویر دانس
فرهنگ لغت هوشیار
دانس
رقص
تصویری از دانس
تصویر دانس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانش
تصویر دانش
(پسرانه)
علم، تجربه، مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن یا مطالعه به دست می آید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانا
تصویر دانا
(پسرانه)
عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دانه
تصویر دانه
هستۀ میان برخی از میوه ها، در کشاورزی تخم گیاه، بذر، در علم زیست شناسی تخم میوه،
هر یک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آن ها، حبه، برای مثال پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را تا به سر (ابوشکور - ۱۰۲)
آنچه طیور از زمین برچینند و بخورند، چینۀ پرندگان،
آنچه صیاد در میان دام بریزد از گندم، جو، ارزن و مانند آنکه پرندگان به هوای آن در دام بیفتند، برای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
یک عدد از چیزی، هر عدد از میوه، خصوصاً غله، مثلاً یک دانه گندم، یک دانه جو، یک دانه نخود اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانک
تصویر دانک
آشی که با گندم و جو و عدس و ماش و نخود و امثال آن ها بپزند، آش هفت دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانی
تصویر دانی
مقابل عالی، پست و فرومایه، مقابل قاصی، قریب، نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت، اقبال، طالع، میزان احتمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
قسمتی از چیزی، بخش، بهره، حصه، یک ششم چیزی به ویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین، یک ششم درهم، برای مثال دست دراز از پی یک حبه سیم / به که ببرند به دانگی و نیم (سعدی - ۱۱۹)، سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دسته جمعی که هر یک از افراد دسته باید بدهند، در موسیقی نصف یک گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارس
تصویر دارس
کهنه سازنده، ناپدید کننده
فرهنگ فارسی عمید
(قَ وُ کَ /کِ دَ)
مصدر مرخم از دانستن. علم. ذهن. اطلاع. آگاهی. نبال. نباله. اذن. (منتهی الارب). دانش و معرف. (ناظم الاطباء) : موسی علیه السلام در مناجات گفت بار خدایا آدم را بید قدرت بیافریدی و با وی چنین و چنین کردی شکر تو چگونه کرد؟ گفت: بدانست که (انعام) از منست و آن دانست از وی شکر من بود. (کیمیای سعادت). ذبر، دانست چیزی. جحود، انکار کردن حق کسی را با علم و دانست خود. هرف، ستود بی دانست و خبر. فعله باذنی، کرد آنرا بدانست من. (منتهی الارب)، عمد. علم: اصله علماً، قتل کرد او را به دانست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
معایب. (اقرب الموارد) ، مواضع ناپاکی. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مدنس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دائس
تصویر دائس
خرمنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانق
تصویر دانق
نادان، ضعیف و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانع
تصویر دانع
فرومایه و بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانس
تصویر تانس
انس گرفتن، خو گرفتن خو گیری رامش انس گرفتن خوی گرفتن مقابل توحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت و اقبال و اختر و طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
شش یک چیزی، یک قسمت از شش قسمت چیزی، یک ششم چیزی، بهره، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر دانه مطلق دانه (از گندم جو ماش عدس وجز اینها)، آشی که بهنگام دندان بر آوردن کودک با گندم و ماش و عدس و جز آنها و کله و پاچه گوسفند پزند و بخانه های خویشان و دوستان فرستند دانکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامس
تصویر دامس
تاریک، مظلم، شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه
تصویر دانه
هسته، تخم گیاه، بذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانی
تصویر دانی
نزدیک، قریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داحس
تصویر داحس
کژ دمه (عقربک) ناخن پال از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانا
تصویر دانا
داننده، عالم، شاعر، کاتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانج
تصویر دانج
پارسی تازی گشته دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانش
تصویر دانش
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارس
تصویر دارس
محوشده، ناپدید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عانس
تصویر عانس
دیر زنستان، نکو روی فربه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانس
تصویر شانس
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانا
تصویر دانا
فهیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانش
تصویر دانش
علم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
سهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانه
تصویر دانه
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره