جدول جو
جدول جو

معنی دانجه - جستجوی لغت در جدول جو

دانجه
(جَ / جِ)
دانچه. غله ای که بعربی عدس گویند. (برهان). عدس. نسک. مرجمک. مرجومک. دانژه
لغت نامه دهخدا
دانجه
عدس مرجمک
تصویری از دانجه
تصویر دانجه
فرهنگ لغت هوشیار
دانجه
((جِ))
دانچه، عدس، مرجمک
تصویری از دانجه
تصویر دانجه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانه
تصویر دانه
هستۀ میان برخی از میوه ها، در کشاورزی تخم گیاه، بذر، در علم زیست شناسی تخم میوه،
هر یک از حبوب خوردنی از گندم، جو، ماش، عدس، نخود، لوبیا و مانند آن ها، حبه، برای مثال پر از میوه کن خانه را تا به در / پر از دانه کن چینه را تا به سر (ابوشکور - ۱۰۲)
آنچه طیور از زمین برچینند و بخورند، چینۀ پرندگان،
آنچه صیاد در میان دام بریزد از گندم، جو، ارزن و مانند آنکه پرندگان به هوای آن در دام بیفتند، برای مثال کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش تا به سوی دانه و دام (سعدی - ۱۲۲)
یک عدد از چیزی، هر عدد از میوه، خصوصاً غله، مثلاً یک دانه گندم، یک دانه جو، یک دانه نخود اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانچه
تصویر دانچه
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، انژه، مژو، نسک، نرسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک، بنوسرخ
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
دان. نام یکی از پسران یعقوب:
ز بلهان دو فرزند مردانه بود
هنرمند نفتالی و دانه بود.
شمسی (یوسف و زلیخا).
رجوع به دان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
از ’دان’دانه، حب و ’چه’ علامت تصغیر به معنی دانۀ کوچک. دان خرد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام خاندانی باستانی. گرشاسب در ضمن فتوحات خود پسری از این خاندان را کشته است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب فارسی چ 1 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. واقع در 8هزارگزی باختر قدمگاه. جلگه است و معتدل و دارای 180 سکنه. آب آن از قنات است و محصول آنجا غلات و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام دیهی در هفده فرسنگی نیشابور، میان نشابوربه ترشیز. (نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 178)
نام دیهی ظاهراً به خوارزم. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 73)
لغت نامه دهخدا
(جَ / داجْ جَ)
پس روان لشکر. (منتهی الارب). تباع عسکر. (از اقرب الموارد) ، چیز اندک و حقیر از حاجت، یا حاجه. داجه از اتباع است و منه الحدیث، ما ترکت حاجه و لا داجه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَلْ لُ)
زیاده کردن در خبر. (منتهی الارب) ، بندی وار رفتن پیر. (منتهی الارب) ، مترددانه رفتن یا گام نزدیک گذاشته به شتاب رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ جَ)
واحد رانج یعنی یک خرمای سیاه تابان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رانج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
سطبری زن و گرانی آن. (از منتهی الارب). بزرگ و سنگین شدن زن. (از اقرب الموارد) ، گام نزدیک گذاشته رفتن. (از منتهی الارب). با گامهای متقارب راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، پیش آمدن و پس رفتن. (از منتهی الارب). اقبال و ادبار. (از اقرب الموارد) ، میل کردن شتران بسوی آب. (از منتهی الارب). دوباره روی آوردن شتران بر آب پس از ورود بر آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ایطالیائی یا دانته آلیگیئری. از شاعران بزرگ ایتالیا و مولداو فلورنس است (1265 -1321 میلادی). دانتی. دانته از شاعران بزرگ ایتالیا و بعقیدۀ گروهی از نقادان بصیر اروپا یکی از سه تن شاعر بزرگ عالم است (دو تن دیگر بعقیدۀ این گروه شکسپیر و همریوس هستند). دانته از لحاظ سهولت و روانی لفظ و سادگی کلام و گیرندگی سخن و سحر بیان بپای آن دو تن نمیرسد اما در جزالت و استحکام و قوت عبارت و عمق فکر و قوه پی بردن بکنه صفات بشری با آنها مساوی است و در بعضی مسائل برترست از آن جمله اینکه عرصۀ جولانگاه افکارش وسیعتر است و کلمات و ممیزات انسانی و طبیعت و گذشته و حال و آیندۀ آدمی همه را مورد نظر قرار میدهد و توجه او بمعارف بشری و سیر در راه کمال بیشترست. این شاعر در عدادپیشروان نهضت جدید علمی و ادبی و هنری (رنسانس) قرار دارد و در زبان ایتالیایی همانند رودکی است در زبان فارسی و مؤسس و خالق شعر ایتالیایی بحساب است. وی بلهجه تسکانی که لهجۀ ولایت اوست شعر سروده و از پس وی هر که خواسته است کتابی بنویسد و یا شعری بسرایدو منظومه ای بسازد زبانی بکار برده است که دانته بدان آثار خود را نگاشته. دانته در 9 سالگی با دختری بنام بئاتریس پرتیناری آشنا شد و این دوستی کودکانه بتدریج عشقی و اخلاصی و پرستش صوفیانه ای گشت و همه عمرشاعر را رها نساخت و بشعر او رونق و جلایی خاص بخشید، هرچند که بئاتریس در بیست سالگی زن دیگری شد و چهار سال پس از آن درگذشت اما عشق وی و سوز نومیدی را شاعر در کتابی بنام ’زندگانی نوین’ وصف کرده است و حقیقت آن است که منظومۀ کمدی الهی اثر بزرگ و جاویدان دانته نیز برای آن ساخته شده است که دانته در آن ازبئاتریس ’آن بگوید که نگفتست کس از هیچ زنی’ چه در قسمت سوم منظومه (بهشت) بئاتریس را می بینید که فرشته ای گشته است از کمال و شکوه و جلال و در باغ جنان میخرامد. دانته سلحشور و جنگجوی بود و در بیست وچهار سالگی در جنگی خونین شرکت جست و گاهی نیز نقاشی میکرد. در سی سالگی به سیاست یعنی ادارۀ امور جمهور پرداخت و پنج شش سالی جزء اهل دیوان بود و چون جنگ و آشوب در فلورانس درگرفت و پاپ بظاهر قصد ایجاد الفت و بباطن آهنگ مطیع ساختن جمهوری داشت بدخالت برخاست، دانته را که مخالف این نظر و از سران وطن پرستان بود مجبور به تبعید و ترک وطن کردند و قرار دادند که اگر بازگردد زنده بآتش سوزانده شود دانته بیست سال آخر عمر خویش را در غربت و دربدری گذرانید و این حکم طرد و تبعید که نتیجۀ وطن پرستی و مقاومت در برابر نیات سوءپاپ بود تأثیری عظیم در شاعر کرد و در سراسر منظومۀ وی دیده میشود. غربت و تبعید بسیاری از مردم را به گمنامی و نومیدی می کشاند اما در برخی از مردم تأثیرها دارد بلند و عالی و مؤثر، و تزکیۀ نفس و حصول بکمال و تجارب اندوزی را سبب میشود، سعدی و ناصرخسرواز شاعران خودمان نمونۀ این دسته اند و دانته نیز چنین است، کتاب عظیم و شاهکار جاویدی خود را هنگامی بنیان نهاد که دور از شهر و دیار بود. دانته چند سال نخست از تبعید را برای بازگشت بوطن تلاش کرد، اما سوءرفتار همشهریان نتیجه ای حاصل او نساخت بدین مناسب یکباره از سیاست کناره گرفته و به سیر و سیاحت و دیدن مراکز علمی و کتابخانه ها و بحث و فحص در معارف و علوم بشری پرداخت تا آنجا که شهره شده است وی بهمه دانشهای عصر خود دانا بوده و حافظۀ قوی وی او را در این کار کمک میکرده است و حکایات بسیار در این باره ازو بر سر زبانهاست. کمدی الهی در سالهای تبعید و بنابر آنچه تحقیق شده است میان سالهای 1314 تا 1321 م. بوجود آمده است. این کتاب شاهکار دانته است و منقسم به سه دفترست: کتاب دوزخ، کتاب اعراف، کتاب بهشت.
در بارۀ اینکه در نوشتن این کتاب دانته مبتکرست یا مقلد از حدود یک قرن ونیم پیش تحقیقات مفصلی شده است و نتیجۀ این تتبع و پژوهش آن شده است که داستان سیر و سیاحت روح در عالم خیال و رؤیا و تفصیل بهشت و دوزخ و اعراف پیش از دانته بسالیان دراز زبانزد نویسندگان و متفکرین خاصه مشرق زمینیان بوده است و برخی از آنها بقید کتابت هم درآمده و بزبانهای اروپائی ترجمه نیز شده بوده است و جای تردیدی نمانده که دانته در این کار مبتکر نیست و در طرح مطلب مقلدست اما چنانکه امرسن آمریکائی گفته است در ساختن هر بنا مصالح لازم از نقاط مختلفه گردآورده میشود، هنر تلفیق این مصالح و ملایم کردن آن با ذوق ابناء زمان است. پرفسور آسین از علمای اسپانیا تحقیق مفصلی دارد که در آن تمام وقایع شبیه به منظومۀ کمدی الهی را که در اخبار و احادیث و ادبیات مسلمین یافته و تعداد و تشریح کرده است و جزئیات حوادث کتاب دانته را با آنها سنجیده و قبل از او بلوشۀ فرانسوی داستان اردای ویراف را که رساله ای است پهلوی با کمدی الهی در مقاله ای مقایسه کرده و درین اواخر نیز نیکلسون عالم انگلیسی طی مقاله ای دانته را با سنائی بهم سنجیده و گفته که در منظومۀ سیرالعباد، سنائی بر دانته مقدم است. با تمام این احوال اجر استادی دانته ضایع نمیشود واز رفعت ادبی منظومه نمی کاهد و حقیقت آن است که در میان منشآت منظوم و منثور شرق و غرب مربوط به سیر و سیاحت روح فقط دو کتابست که از لحاظ ادبی شاهکار و حائز درجۀ اول اهمیت است یکی این کتاب کمدی الهی است و دیگری رسالهالغفران ابی العلاء معری.
اما نکتۀ قابل ذکر اینست که هرچند دانته در منظومۀ خود از همه باب سخن میگوید و پهلوانان و شاعران و قانونگذاران وپیامبران مشرق زمین همه را از برابر نظر میگذراند اما او عیسوی کاتولیک است و در عصر ملوک الطوایفی زندگی میکند و احساسات و عواطف و عقاید و کمالات انسانی را آمیخته با اوضاع اجتماعی و ممزوج با عقاید کاتولیکان بیان میدارد و بهمین جهت بسیاری از گفته های او ازقید زمان و مکان آزاد نیست. برای اطلاع بیشتر در بارۀ دانته به کتاب پانزده گفتار آقای مینوی (که این مطالب نیز مقتبس از آنجاست) و ترجمه کتاب کمدی الهی دانته و الحلل السندسیه مراجعه فرمائید
لغت نامه دهخدا
(یَ)
امرای دانیه، نام سلسله ای که از سال 408 هجری قمری تا سال 468 و بقولی تا حدود سال 480 در دانیۀ اسپانیا حکمرانی داشته اند. این سلسله به دست امرای هودی منقرض شدند. از جمله امیران آنان این افراد را می توان نام برد:
ابوالجیش (ابوالحسن) الموفق مجاهد بن یوسف بن علی العامری
408 تا 432 هجری قمری
ابوالاحوص معن
436
اقبال الدوله علی بن مجاهد
468
المقتدرالسرقسطی
474
الحاجب عمادالدوله المنذر بن المقتدر
480
سلیمان سیدالدوله بن المنذر حدود
485
(طبقات سلاطین اسلام ص 23) (معجم الانساب زامباور ج 1 ص 91)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است به اندلس (اسپانیا) از اعمال بلنسیه در 25میلی شاطبه در جانب مشرق و بر کنار دریا واقع است و لنگرگاهی عجیب دارد بنام سمان و بستانهای پر انگور و موز و انجیر. (معجم البلدان). ابوعمرو مقری از آنجاست. (منتهی الارب). نسبت به دانیه را دانی آرند. ابن جبیر گوید: آنجا را قاعون نیز نامند. (رحلۀ ابن جبیر). و ظاهراً این نام به مناسبت جبل قاعون که از مجاورت آن شهر گذرد بدانجا داده شده است. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبه ای است از اعمال بلنسیۀ اسپانیا و در دوران حکومت اسلامی شهری آباد بوده است و در عهد حکومت ملوک طوایف از طرف ابوالحسن (ابوالجیش) مجاهد عامری پایتخت سلسلۀ امیران دانیه قرار داده شد و بسبب رعایت احوال و حسن رفتار، علماء قرائت روی بدانجا نهادند و آنجا مسقط رأس بسیاری از فضلاء گشت. امروزه دهی بنام دنیه بر جای آن شهر باقیست. این ناحیه در قدیم بسبب هیکلی عظیم متعلق به دیانا الهۀ ماه، به دیانیوم شهرت گرفته بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی). شهر دانیه بر دریا تکیه دارد و ربضی آبادان و سوری محکم. و سور آن در ناحیۀ مشرق داخل دریاست و بمهارت و استادی ساخته آمده و کشتیها بدانجا درآیند و تاکستانها و انجیرستانها دارد و کارگاههای کشتی سازی بدانجا باشد و کشتیهای بخاری و جنگی از آنجا بیرون آید و در جانب جنوب آن کوهساری عظیم و مستدیر است بنام جبل قاعون. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 110)
شهری به اندلس از اعمال بلنسیه بر ساحل شرقی بحر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دانجه. مرجمک. عدس. (غیاث). مرجومک. نسک. دانژه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث دانی، فرومایه، نزدیک شونده مأخوذ از دنوّ. (غیاث). نزدیک: و هو الذی انزل من السماء ماءً... ومن النخل من طلعها قنوان دانیه... (قرآن 99/6) ، و اوست که فروفرستاد از آسمان آب را... و از درخت خرما و از شکوفه اش خوشه های نزدیک بهم. فی جنه عالیه قطوفها دانیه. (قرآن 22/69- 23) ، در بهشت عالی که میوه اش نزدیک است (در دسترس است). و دانیه علیهم ظلالها و ذللت قطوفها تذلیلا. (قرآن 14/76) ، و نزدیک است بر ایشان سایه های آن و رام کرده شده خوشۀ آن رام کردنی.
- فاکهه دانیه، میوۀ قریب که دست بدان تواند رسید. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
دانچه. دانیژه. عدس. (برهان)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی از توابع آذربایجان و بدانجا معدن مس باشد. (جغرافیایی اقتصادی کیهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ)
مرکب آارهوس است از: دانگ + هاء. و آن در ترکیب با اعداد خاصه با عدد دو چهار و شش مستعمل است و تنها بکار نرود و کلمات دودانگه و چهاردانگه برای اسامی محل مخصوصاً بلوکات و بصورت اسم خاص مستعمل است. برای مثال به سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 51 و 56 و 57 و 123 و 124 رجوع شود. و در ترکیب ششدانگه به معنی تمام و کامل و دربست و همگی و کل چیزی است
لغت نامه دهخدا
(جَ)
نام رودخانه ای است. بنا بمندرجات بندهشن (در فصل 20 فقرۀ 32) رود دارجه در ایران ویج است... که خان ومان و پدر زردشت در کنار آن بود و زردشت در آنجا زاییده شد... نظر به اینکه در سنت که متکی بدلایل لغوی هم میباشد زرتشت از آذربایجان بوده باید دارجه را که در جوار آن پوروشسپ پدر زردشت منزل داشته یکی از رودهای آن سامان بدانیم...’. (پورداود یسنا ج 1 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(جِ نَ)
تأنیث داجن، باران نیکوبارندۀ بلافصل. (منتهی الارب). باران پیوسته، گوسپند و کبوتر که اهلی باشد. کبوتر دست آموز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ / جَ)
نام قبرستانی است بهرات و گور امیرعبدالواحد بن مسلم و ابونصر بن ابی جعفر بن اسحاق الهروی به آنجاست. ابونصر از بزرگان صوفی بوده و بنابر قول جامی در نفحات الانس وی بخدمت سیصد پیر رسیده و مدتها در مکه و مدینه و بیت المقدس بعبادت و ریاضت گذران کرده وعمر او بوقت مرگ 124 سال بوده است. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 317). رجوع به خانچه باد شود
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام کرسی بخشی از ولایت وین ایالت شاتل رلت بفرانسه. کنار رود وین. دارای 930 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه
تصویر دانه
هسته، تخم گیاه، بذر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانژه
تصویر دانژه
عدس مرجمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانچه
تصویر دانچه
عدس مرجمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داجنه
تصویر داجنه
پرنده خانگی، رگبار، ابر پر باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانج
تصویر دانج
پارسی تازی گشته دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانیه
تصویر دانیه
نزدیک شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه
تصویر دانه
((نِ))
هسته میوه، یک عدد از غله، حب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانه
تصویر دانه
بذر
فرهنگ واژه فارسی سره
کوفته شدن و رنجور گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی