- دانا (پسرانه)
- عاقل، خردمند
معنی دانا - جستجوی لغت در جدول جو
- دانا
- فهیم
- دانا
- داننده، عالم، شاعر، کاتب
- دانا
- عالم، دانشمند، جمع دانایان
- دانا
- داننده، آگاه، عالم،
برای مثال توانا بود هرکه دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود (فردوسی - ۱/۴) ، چو دانا تو را دشمن جان بود / به از دوست مردی که نادان بود(فردوسی - ۷/۱۸۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دانشمند
نادان، ناداننده، جاهل
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پرنده ای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
در اساطیر رومی الهه ماه، جنگلها، حیوانات، و زنان هنگام وضع حمل، دیانا در معبدش در رم به عنوان الهه باکره مورد احترام بود، او مطابق آرتمیس در اساطیر یونانی است
واجد، متمول
نزدیک شدن، فرو هشتن، آویزان کردن، نزدیک شدن زایمان، جمع دنی، فرومایگان
ترکی کلنگ کرکی از پرندگان
جمع دفین، نهنبیده ها زیر خاکی ها
میدان، بیابان، بیابان فلات، بیابان فلات
عزیزا، محبوبا
دارنده، چیزدار، ثروتمند
دانندگی، دانائی، علم و فضل و دانستن چیزی
رقص و پایکوبی
پارسی تازی گشته دانه
پارسی تازی گشته بازی دام گونه ای شتر رنگ که سد خانه سپید و سیاه و مهره های سنگی دارد
کنیز، کنیزکی که فرزندان کسی را خدمت کند
کنیزک