داننده، آگاه، عالم، برای مثال توانا بود هرکه دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود (فردوسی - ۱/۴)، چو دانا تو را دشمن جان بود / به از دوست مردی که نادان بود (فردوسی - ۷/۱۸۰)داننده، آگاه، عالم، برای مِثال توانا بُوَد هرکه دانا بُوَد / ز دانش دل پیر برنا بُوَد (فردوسی - ۱/۴)، چو دانا تو را دشمن جان بُوَد / بِه از دوست مردی که نادان بُوَد (فردوسی - ۷/۱۸۰)