جدول جو
جدول جو

معنی دامگه - جستجوی لغت در جدول جو

دامگه
(گَهْ)
دامگاه. مخفف دامگاه:
پرواز چون کنند ازین دامگه برون
دو قاف را گرفته بچنگال میبرند.
ناصرخسرو.
اهل تمیز و عقل ازین دامگاه صعب
غافل نیند گرچه بدین دامگه درند.
ناصرخسرو.
هرلحظه هاتفی بتو آواز میدهد
کاین دامگه نه جای امانست الامان.
خاقانی.
درین دامگه ارچه همدم ندارم
بحمداﷲ از هیچ غم غم ندارم.
خاقانی.
هر مرغ را که روزی زلف تودامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد.
خاقانی.
صیاد قضا نهاد دامت
از دامگه قضات جویم.
خاقانی.
ز این دامگه اعتکاف بگشای
بر عجز خود اعتراف بنمای.
نظامی.
ترا ز کنگرۀ عرش میزنند صفیر
ندانمت که درین دامگه چه افتادست.
حافظ.
آه از آن جور و تطاول که درین دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود.
حافظ.
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که درین دامگه حادثه چون افتادم.
حافظ.
درین دامگه شادمانی کم است.
حافظ.
- دامگه غول، دامگاه غول. دنیا
لغت نامه دهخدا
دامگه
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامغه
تصویر دامغه
شکستگی سر که به دماغ برسد، جراحتی که تا مغز سر برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
دامن و کنارۀ چیزی، دامن مانند، حاشیه، کناره، در علم جغرافیا قسمت شیب دار کوه، پایین کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامگاه
تصویر دامگاه
جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام، برای مثال دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی - ۱۰۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
صفحۀ شطرنجی دارای صد خانۀ چهارگوش سیاه و سفید برای بازی دام، نوعی گچ بری که یک درمیان گود و برجسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
سر شکستگی که از وی خون آید زخم خون افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
حاشیه، کنار، پای کوه، دامن کوه
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامغه
تصویر دامغه
شکستگی سر که بدماغ رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامگاه
تصویر دامگاه
جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامغه
تصویر دامغه
((مِ غِ یا غَ))
شکستگی ای است که به دماغ رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
((مَ نِ))
کناره، حاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامیه
تصویر دامیه
((یَ یا یِ))
سرشکستگی که از وی خون آید، زخم خون افشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
منطقه، حاشیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
Scope, Amplitude
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplitude, portée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplitudo, lingkup
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
แอมพลิจูด , ขอบเขต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
ukubwa wa mawimbi, wigo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
genlik, kapsam
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
진폭 , 범위
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
振幅 , 範囲
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
משרעת , טווח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
आयाम , क्षेत्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
Amplitude, Umfang
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplitude, bereik
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplitud, alcance
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
ampiezza, portata
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplitude, escopo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
振幅 , 范围
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
amplituda, zakres
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
амплітуда , обсяг
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
амплитуда , диапазон
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دامنه
تصویر دامنه
প্রশস্ততা , পরিসীমা
دیکشنری فارسی به بنگالی