جدول جو
جدول جو

معنی داغکر - جستجوی لغت در جدول جو

داغکر
وسیله ی فلزی برای داغ کردن حیوانات، داغ کننده ی حیوانات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغسر
تصویر داغسر
کسی که پیش سرش موی نداشته باشد، کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
داغ کننده. گرم کننده:
خون گرمی ات به شیشه گران کرده آشنا
اکنون در آتش از هوس داغگر نشین.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
داغ خرد. داغ کوچک. مصغر داغ به معنی نشان. نقطۀ کوچک. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
فرومایه و ذلیل: ذهب صاغراً داغراً، رفت خوار و ذلیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داغگر
تصویر داغگر
داغ کننده، گرم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که پیش سر او تا فرق سر او موی نداشته باشد اصلع، پرنده ای است خوش آواز از نوع گنجشک که در سر او چند پر زرد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغر
تصویر داغر
فرومایه و ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغسر
تصویر داغسر
((سَ))
کچل، بی مو
فرهنگ فارسی معین
سگ سیاه و سفید
فرهنگ گویش مازندرانی