- داعب
- آب جهنده، مرد شوخ
معنی داعب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم مزاح کردن
گول و نادان کانا
مزاح کننده، شوخی کنند
ترسان، ترسنده
جهانگرد
روان سازنده
دعاگو، دعا کننده
گریزنده
پلید تباهکار، چوب پوسیده
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
رنجمند
کتف، دوش
دعا کننده، طلب کننده، خواهنده، کسی که مردم را به دین و مذهب خود دعوت کند
گرگ زوزه کش
نار پستان ستادک پستان ستاده پستان نار پستان و پستان بر آمده
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده
عادت، خو
کسی که مردم را به دین خود دعوت کند، دعا کننده، یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان، جمع دعاه
شوخی کننده، لاغ گوی، شوخ
بازی کننده
راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
تنگدست، درشت بینی
خو، عادت، رسم، شان خزنده، دیوار خز از پرندگان، سه انگشتی گونه ای کپی خوی، کار، شیوه عادت خوی شان
شان، خوی، عادت
شوخی کردن، مزاح کردن، ملاعبه
شوخی کردن
مزاح کردن شوخی کردن، مزاح شوخی