دولاب. (منتهی الارب). دولاب که بگاو گردد. (مهذب الاسماء). قسمی آلت آبیاری. (مفاتیح العلوم). چرخ آب. چرخ آب کش. چرخ آبی که بدست کشند یا بگاو. ج، دوالی. (مهذب الاسماء) ، کوزۀ دولاب. (منتهی الارب) ، تنه ای دراز که در سر آن یک طرف رسن از برگ خرما و مانند آن بندند و در طرف دیگر دلو و نحو آن بسته بدان آب پاشی نمایند. (منتهی الارب) ، انگور نیمرس اندک سیاهی گرفته. (منتهی الارب). انگور لک زده. رجوع به لک زدن شود، غوره که بجائی آویخته شود تا پخته گردد و بخوردن درآید. ج، دوالی. (منتهی الارب) ساق و تنه بعض درختان که برروند دراز و جز با تکیه کردن بچیزی برپانتواند بود چون رز و جز آن. ج، دوالی: و شجرات الفلفل شبیه اند به دوالی العنب. (ابن بطوطه)
دولاب. (منتهی الارب). دولاب که بگاو گردد. (مهذب الاسماء). قسمی آلت آبیاری. (مفاتیح العلوم). چرخ آب. چرخ آب کش. چرخ آبی که بدست کشند یا بگاو. ج، دوالی. (مهذب الاسماء) ، کوزۀ دولاب. (منتهی الارب) ، تنه ای دراز که در سر آن یک طرف رسن از برگ خرما و مانند آن بندند و در طرف دیگر دلو و نحو آن بسته بدان آب پاشی نمایند. (منتهی الارب) ، انگور نیمرس اندک سیاهی گرفته. (منتهی الارب). انگور لک زده. رجوع به لک زدن شود، غوره که بجائی آویخته شود تا پخته گردد و بخوردن درآید. ج، دوالی. (منتهی الارب) ساق و تنه بعض درختان که برروند دراز و جز با تکیه کردن بچیزی برپانتواند بود چون رز و جز آن. ج، دوالی: و شجرات الفلفل شبیه اند به دوالی العنب. (ابن بطوطه)
یاقوت آرد: عثمان بن عنبسه بن ابی محمد بن عبدالله بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان الاموی، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است. (معجم البلدان)
یاقوت آرد: عثمان بن عنبسه بن ابی محمد بن عبدالله بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان الاموی، از ساکنان کفر بطنا از اقلیم داعیه است و ابن ابی العجائز آنجا که از ساکنان اموی غوطه نام میبرد ذکر آن کرده است. (معجم البلدان)
مصحف دورویه. دائره. یهودیان طهران دریه گویند. حلقه واری است از چوب که بر یک روی یا دو روی آن پوستی کشیده باشند و رامشگران بهمراه دیگر سازها بنوازند. رجوع به دائره و دورویه شود
مصحف دورویه. دائره. یهودیان طهران دُریِه گویند. حلقه واری است از چوب که بر یک روی یا دو روی آن پوستی کشیده باشند و رامشگران بهمراه دیگر سازها بنوازند. رجوع به دائره و دورویه شود
موضعی است ظاهراً بحدود موصل، و محل اقامت کردان آن نواحی، و شاید نیز صورتی از داسن باشد، رجوع به داسن شود، (از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 176)
موضعی است ظاهراً بحدود موصل، و محل اقامت کردان آن نواحی، و شاید نیز صورتی از داسن باشد، رجوع به داسن شود، (از کتاب کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 176)
مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر
مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر