جدول جو
جدول جو

معنی داریشوع - جستجوی لغت در جدول جو

داریشوع
یکی از مترجمان و ناقلان کتب از زبان سریانی به عربی و مترجم اسحاق بن سلیمان بن علی الهاشمی بوده است، و رجوع به تاریخ علوم عقلی صفا ص 90 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارینوش
تصویر دارینوش
(پسرانه)
نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داریوش
تصویر داریوش
(پسرانه)
نگهبان نیکی، دارنده نیکی، فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی، مرکب از دارا + وهو (نیکی)، نام چندتن از پادشاهان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داریاو
تصویر داریاو
(پسرانه)
نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داریو
تصویر داریو
(پسرانه)
نام پادشاهی پیش از ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
پسر بزرگ، یکی از پادشاهانی است که با کدرلاعمر همعهد شد. (سفر پیدایش 14: 1- 9) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(صَ یَ)
نام جاثلیقی است که نعمان بن المنذر را بدین مسیحیت درآورد. (تاریخ اسلام فیاض ص 29)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سبهریشوع. اصلاً چوپان بود ولی در زجر کردن تعصبی فوق العاده داشت و در سال 596م. بزمان خسرو دوم (پادشاه ساسانی) بمقام جاثلیقی رسید و بجای یشوع یبه بمقام جاثلیقی (کاتولیکی) نصب گردید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشید یاسمی ص 467 و مابعد و ص 511 شود
لغت نامه دهخدا
(دارْ)
کلمه ای است از پارسی باستان، که در حالت فاعلی دارایاواوش میشود، مرکب است از داریا (دارا) + وهو (= نیکی) و جمعاً به معنی دارندۀ نیکی. (بارتلمه 738). این نام در پهلوی دارای و داراب خوانده شده و در ادبیات اسلامی دارا وداراب و داریوش آمده است. سه تن در سلسلۀ هخامنشی بدین نام خوانده شده اند: داریوش اول یا داریوش بزرگ پسر وشتاسپ، داریوش دوم پسر اردشیر اول، و داریوش سوم پسر آرسان و نوادۀ داریوش دوم (336-330 قبل از میلاد) واوست که مغلوب اسکندر شد. رجوع به حاشیۀ برهان قاطع چ معین و هر یک از این سه کلمه در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
پس خدای تعالی صورت عیسی را به ایشوع افکند، مهتر جهودان او را بگرفتند و هر چند که گفت من ایشوعم سود نداشت، و بر دارش کردند و نزدیک جهودان و بعضی ترسایان چنانست که او عیسی بود، قوله تعالی: و ماقتلوه و ماصلبوه و لکن شبه لهم: و ایشوع هفت روز بر دار بماند، (مجمل التواریخ و القصص ص 218)،
یافته از ره اصول و فروع
بخت ایشوع و رای بختیشوع،
نظامی، همگی چیزی گرفتن، (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، از بیخ برکندن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، ازبن برکندن، (تاج المصادر بیهقی)، جملۀ چیزی را در چیزی کردن، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کسی که در بالا رفتن از درخت مهارت دارد، بالا رونده از درخت
فرهنگ گویش مازندرانی