جدول جو
جدول جو

معنی دارو - جستجوی لغت در جدول جو

دارو
دوا
تصویری از دارو
تصویر دارو
فرهنگ واژه فارسی سره
دارو
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
تصویری از دارو
تصویر دارو
فرهنگ لغت هوشیار
دارو
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
تصویری از دارو
تصویر دارو
فرهنگ فارسی عمید
دارو
آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند، درمان
تصویری از دارو
تصویر دارو
فرهنگ فارسی معین
دارو
Medication
تصویری از دارو
تصویر دارو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دارو
медикаменты
دیکشنری فارسی به روسی
دارو
Medikation
دیکشنری فارسی به آلمانی
دارو
ліки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دارو
leki
دیکشنری فارسی به لهستانی
دارو
药物
دیکشنری فارسی به چینی
دارو
medicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دارو
medicinale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دارو
medicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دارو
médication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دارو
medicatie
دیکشنری فارسی به هلندی
دارو
obat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دارو
أدويةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
دارو
औषधि
دیکشنری فارسی به هندی
دارو
תרופה
دیکشنری فارسی به عبری
دارو
薬物
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دارو
약물
دیکشنری فارسی به کره ای
دارو
ilaç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دارو
dawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دارو
ยา
دیکشنری فارسی به تایلندی
دارو
ওষুধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
دارو
دوا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور انگل غالبا بر روی درختان سیب و گلابی جنگلی زندگی میکنند برگهایش سبز دایمی و ضخیم است. مواد این گیاه در طب مستعمل است شجر دبق جز مویزک عسلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داروش
تصویر داروش
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سگ پستان، سنگ پستان، شیرینک، مویزک عسلی، دارواش، مویزج عسلی، مویزه، دبق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدارو
تصویر گدارو
گدامنش، بسیار پر رو و سمج در گدایی، برای مثال گر گدا گشتم گدارو کی شوم/ ور لباسم کهنه گردد من نوم (مولوی - ۷۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
گدامنش گداصفت: گر گدا گشتم گدارو کی شوم ک ور لباسم کهنه گردد من نوم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داریو
تصویر داریو
(پسرانه)
نام پادشاهی پیش از ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دارا
تصویر دارا
(پسرانه)
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارو
تصویر شارو
(پسرانه)
بازمانده یا پنهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارو
تصویر سارو
(پسرانه)
ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نارو
تصویر نارو
(دخترانه)
پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
فرهنگ نامهای ایرانی