جدول جو
جدول جو

معنی دارمر - جستجوی لغت در جدول جو

دارمر
از انواع مار که بر روی درختان ظاهر شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اداره ای که عهده دار حفظ نظم و آرامش و اجرای قوانین و مقررات در روستاها و راه های خارج شهر است، ادارۀ امنیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارمک
تصویر دارمک
نوعی مرو
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مرد هشیار و آگاه:
چنین گفت با شاه بیدارمرد
که ای برتر از گنبد لاژورد.
فردوسی.
پدرم آن جهاندار بیدارمرد
که دیدی ورا روزگار نبرد.
فردوسی.
کنون ای سخنگوی بیدارمرد
یکی سوی گفتار خود بازگرد.
فردوسی.
چو من خفته ای را تو بیدارمرد.
نبایست از این گونه بیدار کرد.
نظامی.
و رجوع به بیدار و دیگر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ولایتی است و صد پاره دیه باشد. قول و جامکو و زهر از معظمات آن و حقوق دیوانیش بیست و نه هزار دینار بر روی دفتر است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 82 چ لیدن). دارمرزین از ولایات آذربایجان قدیم بوده است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از بلاد مابین شمال و مشرق هند بر حسب آنچه در سنگهت آمده است. (ماللهند بیرونی 157)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ماده ای است صمغی زردرنگ و سخت و غیرحاجب ماوراء چون شیشه و آن رسوب و کنجارۀ تقطیر تره بانتین است و آنرا برای تلطیف زه کمان بکار برند
لغت نامه دهخدا
(رِ)
درختی صحرایی مانند درخت کنار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کلمه ای است فرانسوی که در زبان فارسی اخیر بمعنی ادارۀ امور وظایف ژاندارمها بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام دارویی است. اشموسای سفید. رجوع به کلمه دارما و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، نوعی از مرو است و مرو جنسی است از ریاحین. (انجمن آرا). سدۀ بلغمی رابگشاید و اکثر امراض بلغمی را نافع است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
خارپشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
احمد بن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولۀ حمدانی بود. وفات او را در سال 399 هجری قمری نوشته اند. بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد. (از ریحانه الادب ج 4)
عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است. درگذشت او را در کتابی ضبط نکرده اند. (ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرغی است سبزرنگ که درختان را به منقار سوراخ کند آن را به شیرازی دارنمک خوانند. (برهان). و رجوع به دارکوب شود
لغت نامه دهخدا
نوع سفید اشموسا، (حکیم مؤمن)، اشموسا نام دارویی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارمک
تصویر دارمک
نوعی از مرو و آن مرو سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاندارمری
تصویر ژاندارمری
فرانسوی جنداری سازمان جنداری پاتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست ژاندارمری
تصویر پست ژاندارمری
فرانسوی پاسگاه جانداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارمر
تصویر وارمر
((مِ))
اجاق کوچک شمع دار که برای گرم نگه داشتن غذا به کار رود، چراغک (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاندارمری
تصویر ژاندارمری
((مِ))
اداره ای که مأمور حفظ و تأمین راه ها و امنیت خارج از شهرها است
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است طفیلی که بر تنه ی درختان روید و خوراک گاو است، کسی که به آسانی از درخت بالا رود
فرهنگ گویش مازندرانی