- دارب
- آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
معنی دارب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هنرمند زن، تبیره زن زن
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
عود، داروی خوشبو که در آتش ریزند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مالدار، ثروتمند، از نامهای خداوند، صورت دیگری از داراب و داریوش، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی
واجد، متمول
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
یکراه، یکرو
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
دزد، شتر دزد
آب جهنده، مرد شوخ
بویه فروش، کشتیبان در ترکیب بمعنی داشتن ورزیدن حفظ کردن آید: باغداری قپان داری ترازو داری خانه داری چارواداری علم داری کرسی داری گله داری مرغداری
خانه کوچک، خانه بزرگ، زمین فراخ
دارنده، چیزدار، ثروتمند
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
زره پوش
محوشده، ناپدید شده
برانگیخته و بدرجات بالا رسیده
سپس رو دنباله رو، پایان ، بیخ، لاد (بنا) برزمین نرم، تیر که به آماج نخورد، رفته
رنجمند
آشامنده، نوشنده، سبیل
قایق، کرجی، کشتی کوچک
سبیل، آشامنده، نوشنده
گریزنده، گریزان، گریخته
کهنه سازنده، ناپدید کننده
پروردگارا، ای خدا، هنگام دعا، ناله به درگاه خدا یا تعجب گفته می شود، برای مثال یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
تیری که از نشانه درگذرد، گذشته
دارنده، چیزدار، مال دار، ثروتمند
زننده، آنکه چیزی را به چیز دیگر می زند، زشت و ناپسند
آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا، دانه ها و گردهای خوش بو و خوش طعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاه ها و درختان می گیرند و برای خوش طعم ساختن غذاها به کار می برند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
داروی بیهوشی: دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند
زننده
مونث عاربه تازی تازی ناب، جوی پرآب
دوش شتر میان کوهان و گردن، فرو رونده، سستکار تنبل، بالا بالای هر چیز غروب کننده (ستاره) مقابل طالع، کوهان شتر و گردن شتر، جمع غوارب، یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع