- دارالملک
- پایتخت
معنی دارالملک - جستجوی لغت در جدول جو
- دارالملک
- پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، سواد اعظم، دارالسّلطنه، دارالخلافه، تختگاه، عاصمه
- دارالملک ((~. مُ))
- پایتخت کشور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایتخت کشور: (... . و از سر حدهای فراغت حاصل و ازین جهت بیشتر اوقات دارالملک شیراز معکسر میمون شده است)
ماه تمام کشور موجب رونق و روشنی مملکت، لقبی است رجال مملکت را
بیماری سرا
مرز شهر
دانشگاه
ستمگاه خانه ستم سرای ظالم (غالبا به شهر ها یا جاها یی که مردم یا فرمانروایان آن ستمگرند اطلاق شود) : (چون زدار الظلم شروان ناتوانیش یافتی شربت عدلش مصفا داری احسنت ای ملک) (خاقانی)
دارالکفر: زاد بوم بیدینان سرزمین دشمنان اسلام
کشتارگاه
جاوید کده جهان دیگر
دا المفاصل، شاهدرد، تن آسایی، تنعم رفاه ترفه، نقرس دا المفاصل
سرای دانش، آموزشگاه، شهری که در آن حوزۀ علمیه باشد مانند قم و نجف
سرای جاوید، جهان جاوید، آخرت، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، خلدستان، فردوس اعلا، رضوان، باغ خلد، باغ ارم، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، فردوس، قدس، دارالقرار، سرای جاوید، گشتا، دارالنّعیم، خلد، دارالسّلام، مینو، دار قرار، دارالسّرور، علّیین، باغ بهشت، جنّت