جدول جو
جدول جو

معنی دارالسلم - جستجوی لغت در جدول جو

دارالسلم
(رُسْ سَ لا)
در نوشتن مخفف دارالسلام
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارالخلد
تصویر دارالخلد
سرای جاوید، جهان جاوید، آخرت، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، خلدستان، فردوس اعلا، رضوان، باغ خلد، باغ ارم، نعیم، سبزباغ، اعلا علّیین، فردوس، قدس، دارالقرار، سرای جاوید، گشتا، دارالنّعیم، خلد، دارالسّلام، مینو، دار قرار، دارالسّرور، علّیین، باغ بهشت، جنّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالسلام
تصویر دارالسلام
سرای سلامت، شیراز، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، باغ ارم، باغ خلد، رضوان، دارالنّعیم، سرای جاوید، خلد، فردوس، گشتا، باغ بهشت، دار قرار، علّیین، سبزباغ، فردوس اعلا، قدس، جنّت، مینو، دارالخلد، اعلا علّیین، دارالسّرور، دارالقرار، خلدستان، نعیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالملک
تصویر دارالملک
پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، سواد اعظم، دارالسّلطنه، دارالخلافه، تختگاه، عاصمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارالعلم
تصویر دارالعلم
سرای دانش، آموزشگاه، شهری که در آن حوزۀ علمیه باشد مانند قم و نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دار الظلم
تصویر دار الظلم
خانۀ ستم، جای ستمکاری، سرای ظالم، شهری که مردم به یکدیگر یا فرمانروایان به مردم ظلم و ستم کنند
فرهنگ فارسی عمید
(رُسْ سَ)
آتشی بوده است که اعراب برای مراقبت حال مارگزیدگان و مجروحی که خون از او میرفت و تازیانه خوردگان و سگ گزیدگان می افروخته اند و برگرد آن آتش شب زنده داری می کردند تا مجروح و آسیب رسیده بخواب نرود و هلاک نشود. رجوع به بلوغ الارب ج 2 ص 162 و صبح الاعشی ج 1 ص 410 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تُس سَ لَ)
در شعری از بکأبن کعب بن عامرفزاری آمده و از دارات عرب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُلْ خُ)
جهان جاوید. آخرت. (ناظم الاطباء) ، بهشت
لغت نامه دهخدا
(رُلْ عِ)
آموزشگاه.
، لقب شهرهایی که در آنها حوزه علمیه بوده است مانند قم، نجف، اصفهان و..
لغت نامه دهخدا
(رُظْ ظُ)
خانه ستم. خانه ستمگر. بیشتر بشهرها یا جاهایی که مردم آن یا فرمانروایان آن ستمگری و ناسازگاری کنند گفته میشود:
چون ز دارالظلم شروان ناتوانش یافتی
شربت عدلش مصفا دادی، احسنت ای ملک.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(رُسْ سَ)
دهی از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور. دوازده هزارگزی شمال قدمگاه. کوهستانی معتدل و دارای 230 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آن غلات، بن شن، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دارالملک
تصویر دارالملک
پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالخلد
تصویر دارالخلد
جاوید کده جهان دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن علوم عالی تدریس کنند دار العلوم مدرسه عالی دانشگاه، شهری که در آن حوزه علمیه دایر باشد (مانند قم نجف اصفهان شیراز)، کتابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار السلخ
تصویر دار السلخ
کشتارگاه: (امروز مرا به دار السلخ می برند و داعیه کشتن من دارند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دار السلام
تصویر دار السلام
سرای سلامت، پایتخت (کشور)، بهشت: (بزمگاهی دلنشین چونه قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دار السلام) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالعلم
تصویر دارالعلم
دانشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن علوم عالی تدریس کنند دار العلوم مدرسه عالی دانشگاه، شهری که در آن حوزه علمیه دایر باشد (مانند قم نجف اصفهان شیراز)، کتابخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالسلام
تصویر دارالسلام
آرامکده، پردیس، پایتخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالسلخ
تصویر دارالسلخ
کشتارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
ستمگاه خانه ستم سرای ظالم (غالبا به شهر ها یا جاها یی که مردم یا فرمانروایان آن ستمگرند اطلاق شود) : (چون زدار الظلم شروان ناتوانیش یافتی شربت عدلش مصفا داری احسنت ای ملک) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارالسلام
تصویر دارالسلام
((رُ سَّ))
جای سلامت، پایتخت، بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارالملک
تصویر دارالملک
((~. مُ))
پایتخت کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارالعلوم
تصویر دارالعلوم
((رُ لْ عُ))
جایی که در آن علوم عالی تدریس کنند، شهری که در آن حوزه علمیه دایر باشد، کتابخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارالاسلام
تصویر دارالاسلام
((~. اِ))
کشوری که براساس قوانین اسلامی اداره می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارالعلم
تصویر دارالعلم
((رُ لْ عِ))
مدرسه عالی، دانشگاه، کتابخانه
فرهنگ فارسی معین
ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو
متضاد: جحیم، دوزخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاتخت، پایتخت، حکومت نشین، شاه نشین، عاصمه، همایون گاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد