جدول جو
جدول جو

معنی دادرس - جستجوی لغت در جدول جو

دادرس
قاضی
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
فرهنگ واژه فارسی سره
دادرس
آنکه به داد مظلوم رسد، کسی که به دادخواهی رسیدگی کند. داور قاضی نشسته
فرهنگ لغت هوشیار
دادرس
کسی که به داد ستمدیده ای برسد و به دادخواهی کسی رسیدگی کند، دادرسنده، در علم حقوق قاضی، حاکم
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
فرهنگ فارسی عمید
دادرس
((رِ یا رَ))
کسی که به دادخواهی رسیدگی کند
تصویری از دادرس
تصویر دادرس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
احقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
به داد کسی رسیدن، به دادخواهی دادخواه رسیدگی کردن، محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به دادخواهی دادخواه، محاکمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داد رس
تصویر داد رس
قاصی، حاکم، کسیکه بداد ستمدیده ای برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادپرس
تصویر دادپرس
دادجو، دادخواه، خواهان عدالت، درخواست کنندۀ عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادرک
تصویر دادرک
برادر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارس
تصویر دارس
محوشده، ناپدید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارس
تصویر دارس
کهنه سازنده، ناپدید کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادر
تصویر دادر
برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴)
دادگر
دادر آسمان: خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارس
تصویر دارس
((رِ))
کهنه، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادر
تصویر دادر
((دَ))
برادر، دوست
فرهنگ فارسی معین
مقرراتی که در رسیدگی بدعاوی کیفری و حقوقی از طرف دادگاهها و ماء موران دادرسی و اصحاب دعوی باید رعایت شود. یا آیین دادرسی کیفری. مقرراتی که در تشریفات رسیدگی بامور کیفری از طرف افراد و مقامات قضائی و افرادی که بنحوی از انحا در دعاوی مدنی دخالت دارند در تمام مراحل رسیدگی باید رعایت شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیین دادرسی
تصویر آیین دادرسی
در علم حقوق مجموعۀ قوانین و مقرراتی که برای رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری باید از طرف دادگاه ها و اصحاب دعوی رعایت شود، اصول محاکمات
فرهنگ فارسی عمید
((نِ رَ))
مقرراتی که در رسیدگی به دعاوی کیفری و حقوقی از طرف دادگاه ها و مأموران دادرسی و اصحاب دعوی باید رعایت شود
فرهنگ فارسی معین