برادر، برای مثال از پدر چون خواستندش دادران / تا برندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴) دادگر دادر آسمان: خدای تعالی
برادر، برای مِثال از پدر چون خواستندش دادران / تا بَرَندش سوی صحرا یک زمان (مولوی - ۹۵۲)، دوست صمیمی که مانند برادر باشد، برای مِثال تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما / کی بر این می دارد ای دادر تو را؟ (مولوی - ۱۰۰۴) دادگر دادر آسمان: خدای تعالی
بمعنی عجله، . اول اشیا 17: 34) زن اتینائی بود که بواسطۀ موعظۀ پولس به دین مسیح گروید و بعضی بر آنند که او زوجه یونیسیوس اریوپانی بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
بمعنی عجله، . اول اشیا 17: 34) زن اتینائی بود که بواسطۀ موعظۀ پولس به دین مسیح گروید و بعضی بر آنند که او زوجه یونیسیوس اریوپانی بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
رودی بوده است در سوریه. و در شرح قیام کورش فرزند داریوش دوم هخامنشی علیه برادرش اردشیر دوم نام این رودخانه آمده و اشاره شده است که کورش فرمان داد تا قصر بلزیس والی سوریه را که در کنار این رودخانه بود آتش زنند. رجوع بایران باستان ج 2 ص 1007 شود
رودی بوده است در سوریه. و در شرح قیام کورش فرزند داریوش دوم هخامنشی علیه برادرش اردشیر دوم نام این رودخانه آمده و اشاره شده است که کورش فرمان داد تا قصر بلزیس والی سوریه را که در کنار این رودخانه بود آتش زنند. رجوع بایران باستان ج 2 ص 1007 شود
لقب نجم الدین از درویشان نقشبندی مرید خواجه بهاالدین نقشبند: حضرت خواجۀ ما قدس الله روحه توجه به مولانا نجم الدین دادرک کوفینی کردند. (انیس الطالبین ص 78 نسخۀ خطی مؤلف). تا حضرت خواجه از مولانا دادرک عفو فرمودند... و در خدمت ایشان مولانا دادرک بود... خواجه مولانا دادرک را با بعضی از درویشان فرمودند که بطرف آن خانه بروید. (انیس الطالبین ص 78). خواجه مولانا دادرک را گفتند اگر تو ابتدا این را قبول میکردی حکمت بسیار بر تو ظاهر میشد مولانا دادرک قوی نادم شد. (انیس الطالبین ص 79). ما را درویشی است در بخارا مولانا نجم الدین دادرک نام، او را طلب نمائیم تا فردا نماز پیشین را بیاید. (انیس الطالبین ص 139)
لقب نجم الدین از درویشان نقشبندی مرید خواجه بهاالدین نقشبند: حضرت خواجۀ ما قدس الله روحه توجه به مولانا نجم الدین دادرک کوفینی کردند. (انیس الطالبین ص 78 نسخۀ خطی مؤلف). تا حضرت خواجه از مولانا دادرک عفو فرمودند... و در خدمت ایشان مولانا دادرک بود... خواجه مولانا دادرک را با بعضی از درویشان فرمودند که بطرف آن خانه بروید. (انیس الطالبین ص 78). خواجه مولانا دادرک را گفتند اگر تو ابتدا این را قبول میکردی حکمت بسیار بر تو ظاهر میشد مولانا دادرک قوی نادم شد. (انیس الطالبین ص 79). ما را درویشی است در بخارا مولانا نجم الدین دادرک نام، او را طلب نمائیم تا فردا نماز پیشین را بیاید. (انیس الطالبین ص 139)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 30 هزارگزی شمال باختری گهواره و سکنۀ آن 60 تن است و از تیره اسپری هستند. اهالی آن در زمستان به گرمسیر میروند. مزرعۀ حاتم جمی رشیدالسلطنه جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
خانه ای را گویند که از چهار طرف آن باد آید. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جائیست که از هر طرف باد به آنجا رسد. (فرهنگ سروری). جای بادگذر. (شرفنامۀ منیری).
خانه ای را گویند که از چهار طرف آن باد آید. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جائیست که از هر طرف باد به آنجا رسد. (فرهنگ سروری). جای بادگذر. (شرفنامۀ منیری).
برادر، اخ. برادر به لهجۀ مردم ماوراءالنهر. (برهان). شقیق. (نصاب) : اندر آن وقت که تعلیم همی کرد مرا دادری چند کرت مدخل ماشأالله. انوری. لبیب، عاقل و غمر و غبی و غافل، گول شقیق دادر و ردو رفیق و صاحب، یار. فراهی (نصاب الصبیان ص 11). آن ضیاء بلخ خوش الهام بود دادر آن تاج شیخ اسلام بود. مولوی. تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما که بر این میدارد ای دادر ترا. مولوی. از پدر چون خواستند آن دادران تابرندش سوی صحرا یک زمان. مولوی. شله از مردان بکف پنهان کند تا که خود را دادر ایشان کند. مولوی. - هفت دادران، هفت برادران که بنات النعش باشد. ، دوست. (برهان). شفیق. (نصاب)
برادر، اخ. برادر به لهجۀ مردم ماوراءالنهر. (برهان). شقیق. (نصاب) : اندر آن وقت که تعلیم همی کرد مرا دادری چند کرت مدخل ماشأالله. انوری. لبیب، عاقل و غمر و غبی و غافل، گول شقیق دادر و ردو رفیق و صاحب، یار. فراهی (نصاب الصبیان ص 11). آن ضیاء بلخ خوش الهام بود دادر آن تاج شیخ اسلام بود. مولوی. تلخ خواهی کرد بر ما عمر ما که بر این میدارد ای دادر ترا. مولوی. از پدر چون خواستند آن دادران تابرندش سوی صحرا یک زمان. مولوی. شله از مردان بکف پنهان کند تا که خود را دادر ایشان کند. مولوی. - هفت دادران، هفت برادران که بنات النعش باشد. ، دوست. (برهان). شفیق. (نصاب)
مقرراتی که در رسیدگی بدعاوی کیفری و حقوقی از طرف دادگاهها و ماء موران دادرسی و اصحاب دعوی باید رعایت شود. یا آیین دادرسی کیفری. مقرراتی که در تشریفات رسیدگی بامور کیفری از طرف افراد و مقامات قضائی و افرادی که بنحوی از انحا در دعاوی مدنی دخالت دارند در تمام مراحل رسیدگی باید رعایت شود
مقرراتی که در رسیدگی بدعاوی کیفری و حقوقی از طرف دادگاهها و ماء موران دادرسی و اصحاب دعوی باید رعایت شود. یا آیین دادرسی کیفری. مقرراتی که در تشریفات رسیدگی بامور کیفری از طرف افراد و مقامات قضائی و افرادی که بنحوی از انحا در دعاوی مدنی دخالت دارند در تمام مراحل رسیدگی باید رعایت شود